۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

پار سگاه من ،عاشقانه می گرید!

بمباران تهران توسط میگ ها و هواپیما های عراقی شروع شده بود و هر روز کوچه و محله ای نبود که مورد اصابت بمب ها و موشک های عراقی قرار نگیرد.
سال 65 و66 تعدادی از شخصیت های سیاسی و مذهبی برای ماه رمضان دعوت شده بودند تا درباره ناکثین،مارقین و قاسطین در مسجد قمر بنی هاشم کوچه شهید شمس سخنرانی کنند. هر شب در موقع سخنرانی با صدای آژیر قرمز ،خاموشی شروع می شد. ولی سخنرانان به ادامه سخن می پرداختند.آقای هادی غفاری،مرحوم فخرالدین حجازی،سید محمد خاتمی،سید محمد موسوی خوئنی ها، مرحوم صادق خلخالی، بهزاد نبوی وتعدای دیگر از جمله مهمانان آن سالها بودند.
شبی که بهزاد نبوی قرار بود بیاید،همهء ما منتظر بودیم که وزیر صنایع سنگین نیز مانند بقیه شخصیت ها با ماشین ضد گلوله بیاید ولی آن شب مشاهده کردیم که او با پیکان و یک نفر محافظ آمده است!
آنروزها با چه شور و شوقی بهمراه پدر ،حسن آقا ،عمو داوود و سایر دوستان در چنین مراسم هایی شرکت می کردیم و تا نیمه های شب در مورد شنیده هایمان بحث می کردیم.
اینروزها که انقلاب سخت ترین روزهای درگیری بین جناح های سیاسی داخلی را می بیند و می گذراند، رای دادگاهها برای برخی سیاسیون باعث شوک و حیرت مردمی شده است که هنوز هم خواستار عدالت ، آزادی و ایرانی آباد هستند! و من بیاد
شعر پارس گاه من! ،پوپک نیک طلب می افتم که از این منظر به حوادث اینروزها می نگرد:

پارس گاه من !
در میان سپیدارهای سوخته
وسایه سار شط بی بارش
جاودانه می ماند

ودر هجوم چشم کبود پروانه
و کور سو نور کوچه ی ویران
عاشقانه می گرید

پارس گاه من !
اما
در باد و آب و آتش و خاک است

پر از صدای هیاهو
وصدای تیشه تو
وقتی به یاد او
فریاد زندگی
آغاز می کنی.

هیچ نظری موجود نیست: