در دههء چهل یکی از کسانی که با نوسرایان افراطی در افتاد ،احمد سروش صاحب کتاب های درای خود فراموشان و مدعیان مهدویت از صدر اسلام تا عصر حاضر بود. او به انتقاد شدید از احمد شاملو پرداخت و در مجله امید ایران نوشت؛ که شاملو اشراف زاده ای است که غمها و دردهایش درد وغم مردم کوچه وبازار نیست . سروش دوست نزدیک اخوان ثالث بود و سرانجام در مهر ماه سال 1350 در گذشت. مهدی اخوان ثالث که آنزمان در خرمشهر اقامت داشت مرثیهء جانسوز زیر را برایش سرود:
الا دیشب چه هول آور شبی بود / که خون خون،تب تنم بی تاب می خورد
شبی قتال چون روز مبادا / که خون روشنان چون آب می خورد
دل از یاد(سروشم) باز پر درد / به زنجیر جنون قلاب می خورد
به درد از داغ آن شیرین قلندر / دل از جوی جگر خوناب می خورد
حبیبان،رفت بی همتا حبیبم / که تنها او غم احباب می خورد
دلم چون طفل در گهوارهء درد
میان خون و آتش تاب می خورد
شفق را که خنجر به حنجر کشید / جهان غرق خون شد که خنجر کشید؟
چه شد وای!خورشید ناگه چه شد / که از خاک و خون پرده بر سر کشید؟
به گرد اندرش زاری ابرها / به آتش دل ماه و اختر کشید
به شیون همه روشنان سپهر / عزاشان به سر تیره معجر کشید
خروش از جگر،زار،هر اختری / به همدردی مهر انور کشید
***
به داغ(سروشم)جگر سوخت سوخت / وز آن سوزم آتش به پیکر کشید
از این ناگهان گیری شوم مرگ / دلم را غمی هول در بر کشید
شد این رند درویش و دل بی مراد / چو تن زیر خاک آن قلندر کشید
به ویران زمین،آسمان راست رشگ / که در بر چنو گنج گوهر کشید
الا دیشب چه هول آور شبی بود / که خون خون،تب تنم بی تاب می خورد
شبی قتال چون روز مبادا / که خون روشنان چون آب می خورد
دل از یاد(سروشم) باز پر درد / به زنجیر جنون قلاب می خورد
به درد از داغ آن شیرین قلندر / دل از جوی جگر خوناب می خورد
حبیبان،رفت بی همتا حبیبم / که تنها او غم احباب می خورد
دلم چون طفل در گهوارهء درد
میان خون و آتش تاب می خورد
شفق را که خنجر به حنجر کشید / جهان غرق خون شد که خنجر کشید؟
چه شد وای!خورشید ناگه چه شد / که از خاک و خون پرده بر سر کشید؟
به گرد اندرش زاری ابرها / به آتش دل ماه و اختر کشید
به شیون همه روشنان سپهر / عزاشان به سر تیره معجر کشید
خروش از جگر،زار،هر اختری / به همدردی مهر انور کشید
***
به داغ(سروشم)جگر سوخت سوخت / وز آن سوزم آتش به پیکر کشید
از این ناگهان گیری شوم مرگ / دلم را غمی هول در بر کشید
شد این رند درویش و دل بی مراد / چو تن زیر خاک آن قلندر کشید
به ویران زمین،آسمان راست رشگ / که در بر چنو گنج گوهر کشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر