۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

شفق را که خنجر به حنجر کشید

در دههء چهل یکی از کسانی که با نوسرایان افراطی در افتاد ،احمد سروش صاحب کتاب های درای خود فراموشان و مدعیان مهدویت از صدر اسلام تا عصر حاضر بود. او به انتقاد شدید از احمد شاملو پرداخت و در مجله امید ایران نوشت؛ که شاملو اشراف زاده ای است که غمها و دردهایش درد وغم مردم کوچه وبازار نیست . سروش دوست نزدیک اخوان ثالث بود و سرانجام در مهر ماه سال 1350 در گذشت. مهدی اخوان ثالث که آنزمان در خرمشهر اقامت داشت مرثیهء جانسوز زیر را برایش سرود:

الا دیشب چه هول آور شبی بود / که خون خون،تب تنم بی تاب می خورد
شبی قتال چون روز مبادا / که خون روشنان چون آب می خورد
دل از یاد(سروشم) باز پر درد / به زنجیر جنون قلاب می خورد
به درد از داغ آن شیرین قلندر / دل از جوی جگر خوناب می خورد
حبیبان،رفت بی همتا حبیبم / که تنها او غم احباب می خورد
دلم چون طفل در گهوارهء درد
میان خون و آتش تاب می خورد
شفق را که خنجر به حنجر کشید / جهان غرق خون شد که خنجر کشید؟
چه شد وای!خورشید ناگه چه شد / که از خاک و خون پرده بر سر کشید؟
به گرد اندرش زاری ابرها / به آتش دل ماه و اختر کشید
به شیون همه روشنان سپهر / عزاشان به سر تیره معجر کشید
خروش از جگر،زار،هر اختری / به همدردی مهر انور کشید

***
به داغ(سروشم)جگر سوخت سوخت / وز آن سوزم آتش به پیکر کشید
از این ناگهان گیری شوم مرگ / دلم را غمی هول در بر کشید
شد این رند درویش و دل بی مراد / چو تن زیر خاک آن قلندر کشید
به ویران زمین،آسمان راست رشگ / که در بر چنو گنج گوهر کشید

هیچ نظری موجود نیست: