۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

مرا در خاك جا بگذار وبگذر


سال پنجاه وهفت در کلاس سوم ابتدایی دوستانی پیدا کردم که رشتهء مودت بینمان سالهاست ادامه یافته است.سلمان گودرزی،کشه فراهانی و علی محمدی سالهای پر فراز و نشیبی را تا فارغ التحصیلی از دانشگاه طی کردیم و بعد هر یک سر از اداره ای در آوردیم.در میان دوستانم بیشتر از همه به مذهب گرایش داشتم و سالهای زیادی را در بسیج و جبهه گذراندم و در هیات های مذهبی محل نیز یک پای ثابت آنها بودم ولی بعد از جنگ و دوران امام خمینی(س) بیشتر از دیگران مورد گزینش و تحقیق برادران گزینشی قرار گرفته ام!
دیروز که برادران گزینش اداره آمده بودند و از همکارانم برای چندمین بار سوال می کردند، باز یاد شهدا افتادم که مرا یبچاره نامیدند و رفتند. وقتی پوپک نیک طلب شعر جدیدش را برایم می خواند، در دل می گریستم:

بهار آمد دلا بگذار وبگذر
دلي بي ادعا بگذار وبگذر
زبان آتشين داري ، دل اي دل
بسوزان جان ما بگذار وبگذر
درافتادم به گرداب غم تو
غباري در هوا بگذار وبگذر
بياور باده ي مستانه سرخوش
به جام مي بيا بگذار وبگذر
غمي در دل نهان دارم خدايا
شكفته لاله ها بگذار وبگذر
به صحرا چون رود آهوي مشكين
دو گيسويش رها بگذار وبگذر
نوشتم بر رواق مرگ زرين

هیچ نظری موجود نیست: