۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

گشتی خموش اما چه زود ای چنگ ما،ای عود ما

روزی به رستورانی رفتم و مرحوم مجید وفادار -موسیقی دان مشهور- را با فردی سر میزی دیدم .مرا دعوت نمود که سر میزشان بنشینم.به او گفتم این خواننده جدیدی که با شما همکاری می کند ،عجب محشری بپا کرده است!گفت:داریوش رفیعی را می گویی؟گفتم:آری.گفت:ولی نمی دونی چه پدر سوخته ایست!از لبخندی که بر لبان دوستش نقش بست ،فهمیدم خودش داریوش رفیعی است.


بیژن ترقی در ادامه می نویسند:با پرویز یاحقی،داریوش رفیعی در مهمانی هایی شرکت می کردیم و اکثر ساعات شبانه روز را با هم می گذراندیم.ولی بیماری صعب العلاج خیلی زود داریوش را از ما جدا کرد.داریوش را در 32 سالگی در قبرستان ظهیرالدوله آرام گرفت.

در نبود یار غار و شبانه روزیم در ترانه ایی چنین سرودم:

گشتی خموش اما چه زود ای چنگ ما،ای عود ما

دارد فغان از دوریت،هم تار ما،هم پود ما

سبو به غم نشسته و ساغر شکسته

دگر فغان نمی کند ساز گسسته

**

مگر شمعی که در آتش یکجا بسوزی

چه می شد چون دل ما هم با ما بسوزی

نه چون مجنون که در صحرا تنها بسوزی

**

تو در محبت به زمانه یادگاری

چو اشک افتاده ز چشم روزگاری

چون گوهر پاکی افتاده در خاکی

**

چو تو عمری ای همدم دل

چو تو عمری ای همدم دل

یار بلاکش بر یر آتش کس ننشیند

به زمانه ای شمع خموش

همچو تو عاشق،عاشق صادق،دیده نبیند

هیچ نظری موجود نیست: