۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

این شهر تو دیگر قشنگ نیست

خرداد که می رسد نام و یاد خمینی (ره)سراسر جغرافیای تصوراتم را فرا می گیرد. ولی امسال مظلومیت مهندس سحابی و دخترش هاله نیز که یک سال از رفتنشان می گذرد را بیاد میا ورم و به پسرم از قران پژوهی و خداباوری در اندیشه مهندس می گویم.او که یک عمر بر اعتقادات خود ایستاد و با عزت و آزادگی سفر آخرتش را آغاز کرد.وقتی شب گذشته نامه(رنجنامه)دختر هاله را مطالعه می کردم ،یاد شعر "این شهر تو دیگر قشنگ نیست"پوپک نیک طلب افتادم که:




در شهر من هنوز



نشکفته یک شکوفه ی باران !



نقشی نبسته به دریا خیال تو



من آتشین شراره ی خاموشی



آمیخته به درد فراموشی



از مردمان خسته ی این شهرم



این شهر بی غرور



که هر رهگذر به خواب



بی گاه بی نگاه



از آن می کند عبور !



این شهر پر ستاره ی بی برگ



چون آرزوی کهنه ی من



روبه روی مرگ



ای نازنین بهار !



من روح خسته ی خاموشم



بنشسته ام یه خاک



چون شاخه های خشک بی طراوت تاک



در من شراب آمدنت نیست !



در من شراب آمدنت نیست !



ای نازنین بهار !



خورشید را به کف بگیر وبگو :



این شهر تو دیگر قشنگ نیست



در شهر تو جای درنگ نیست !





هیچ نظری موجود نیست: