۱۳۹۱ مرداد ۲۱, شنبه

ساقیا چه بنشستی؟خم می به جوش آمد

وقتی وارد اتاق گلها شدم،موسس برنامه گلها-داوود پیرنیا-چندین جلد کتاب بدستم داد و گفت:بمناسبت تولد حضرت علی(ع) غرلی مناسب، برای ضبط برنامه که یکی دو ساعت آینده توسط آقای بدیعی واستاد قوامی اجرا می شودرا انتخاب کن!


مرحوم بیژن ترقی در ادامه خاطرات خودمی نویسند:با دقت زیاد چند غزل را انتخاب کردم ولی آقای پیرنیا گفتند؛اینها قبلا"استفاده شده است،خودت غزلی نداری که در خور چنین روزی باشد.کمی فکر کردم و غزل زیر را خواندم و آنرا نوشتم و دو هنرمند شروع به اجراکردند.آقای پیرنیا چنان تحت تاثیر قرار گرفت که برخاست مرا پدرانه بوسید:

ساقیا چه بنشستی؟خم می به جوش آمد/درگشا که مخموری،پشت در،به هوش آمد

باز کن در،ای ساقی،تا که می بود باقی/محرمی خراب از عشق،چون سبو بدوش آمد

می زخم به مینا کن،جام می مهیا کن/عاشق بلا دیده،رند باده نوش آمد

تا که دم زدم از عشق،در خمار هشیاری/ناله از دلم برخاست،سینه در خروش آمد

شادی و گرفتاری،مستی است و هشیاری /این سروشم ای ساقی،از سبو به گوش آمد

عاشقی پریشانم،می رسد به لب جانم/درگشا که مخموری پشت در به هوش آمد

..............

بیژن ترقی/از پشت دیوارهای خاطره/صص156-158

هیچ نظری موجود نیست: