۱۳۹۱ مرداد ۲۲, یکشنبه

این چه طلسمی است که نتوان شکست

در کنار مسجد کوفه خرابه های دار الامارهء کوفه هنوز باقی است.در همین جا حضرت امیر(ع) فرمان می راند.در این جا بود که عبیدالله بن زیاد فرمان قتل مسلم را داد و بعد سر حضرت حسین (ع)را در محرم 61 هجری در برابر او قرار دادند.در 64 هجری مختار ثقفی به کمک مردم کوفه انقلاب کرد و بیست هزار تن ایرانی با او همراهی کردند و توانستند 48 هزار نفر را بکشند.فرمان های مختار هم در همین مکان صادر می شد.سه سال بعد مصعب بن زبیر از مکه به کوفه آمد و مختار را مغلوب ساخت و در سال 67ه بر تخت دار الاماره تکیه زد و پنج سال بعد عبدالملک بن مروان در سال 72ه بر مصعب غلبه کرد.


دکتر باستانی پاریزی می نویسند:وقتی عبدالملک بر تخت کوفه تکیه زده بود،سر مصعب را بر سپر در برابرش نهادند.پیر مردی آمد و شعری به عربی خواند که عبرت اموز عبدالملک شد و شاعر ایرانی بنام صادق تفرشی آنرا چنین ترجمه نموده است:

نادره پیری ز عرب هوشمند / گفت به عبدالملک از روی پند

زیر همین قبه و این بارگاه / روی همین مسند و این دستگاه

بر سپری چون سپر آسمان /تازه سری بود و از آن خون چکان

سر که هزارش سر و افسر فدا / صاحت دستار رسول خدا

دیدم و دیدم که ز ابن زیاد/ دید و چها دید؟که چشمم مباد!

کار به مختار چو چندی فتاد / دستخوشش شد سر ابن زیاد

از پس چندی سر آن خیره سر/بد بر مختار به روی سپر

باز چو مصعب سر و سردار شد/ دستخوش او سر مختار شد

و این سر مصعب بود ای نامدار/ تا چه کند با سر تو روزگار؟

حیف که یک دیدهء بیدار نیست / هیچ کس از کار خبردار نیست

نه فلک از گردش خود سیر شد/ نه خم این طاق سرازیر شد

مات همینم که درین بند و بست / این چه طلسمی است که نتوان شکست

پس از اشعار پیرمرد،عبدالملک دستور داد که ایوان کاخ را خراب نموده و محل حکومت را بجای دیگری منتقل کردند.

....

ازپاریز تا پاریس/باستانی پاریزی/ص50و51

هیچ نظری موجود نیست: