۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

یک روز قبل از درگذشت استاد احمد عبادی به عیادتش رفتم.چهرهء نازنین ، پر مهر ،با شکوه و شکستهء او را که از عظمت بی مانندی برخوردار بود را وقتی مجسم می کنم ،شعر"نوذر پورنگ" در خاطرم نقش می بندد:


نشسته پیر،پیری چنگ در دست / فکنده چنگ در زلف دلم مست

فرو می ریزد از بال و پر چنگ / سرشک آیه هائی صورتی رنگ

"سحرگه رهروی در سرزمینی / همی گفت این معما با قرینی"

"که ای صوفی شراب آنگه شود صاف / که در شیشه بماند اربعینی"

استاد بیزن ترقی در ادامه خاطره خود از روزهای واپسین مرحوم عبادی می نویسند:استاد سه تار خود را در آغوش گرفته بودند و با نگاهی پر سوز و وداع گونه به آن می نگریست و ساز نیز گوئی با زمزمه می گریست.وداع عاشق و معشوق مرا به یاد غزل شیخ شیراز انداخت که:

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

----------------------------------------------------------------------------------------

1)از پشت دیوارهای خاطره/بیژن ترقی/151-153

هیچ نظری موجود نیست: