۱۳۹۱ مرداد ۲۰, جمعه

ای احمد قوام،توفخر زمانیا

وقتی من در تهران بودم،مرحوم ناظرزاده مسئول حزب دمکرات در کرمان شد و شعرهای مرا خوانده بود.روزی گفت:باستانی ،من امروز باید بروم خانه قوام السلطنه و اوراق حزب را از منشی او تحویل بگیرم و خداحافظی کنم.آیا دلت می خواهد بیائی خانه قوام راببینی؟با مرحوم ناظزرزاده به خانه قوام رفتیم.در سالن جمع کثیری بودند.قوام در صدر مجلس نشسته بود. در همان ابتدای جلسه ،یکی از دوستان دانشجویی ام-ناصر زمانی-که کرد و چهره خوشی داشت،مشغول خواندن شعر بود و اولین بیت شعرش چنین بود:


ای احمد قوام،توفخر زمانیا

شایسته صدر اعظم ملک کیانیا

قوام به موسوی زاده یزدی-که همه کاره حزب بود-خطاب کرد وگفت:"آقای موسوی زاده،بلند شو و از جانب من پیشانی این جوان را ببوس."

....

باستانی پاریزی/کجاوه ناهم لنگ/ص332

هیچ نظری موجود نیست: