۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

چو ایران نباشد تن من مباد

در روزهای پر هیاهوی قبل از انقلاب،برای ادامه تحصیلات فرزندانم عازم امریکا شدم.چند ماهی را مشغول سر وسامان دادن به امور فرزندانم شدم و با آنکه حال پدرم مساعد نبود،مجبور شدم اقامتم را تمدید کنم.
در مزاسم بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی  که به همت یونسکو در دانشگاه لس آنجلس  برگزار می شد،نتوانستم بخاطر بعد مسافت شرکت کنم.
بیژن ترقی در ادامه خاطره خود از آن کنگره می نویسند:
در آن کنگره یکی از به اصطلاح شاعران شروع به توهین و کوچک شمردن حکیم طوس نمود.که بر رد گفتار او(احمد شاملو)مقالاتی محکم و مستند منتشر شد.و من وقتی نوشته های سفسطه آمیز او را می خواندم،به بی پناهی این ملت استعمارزده می گریستم که می خواهند حتی به دست فرزندان خودمان،گذشته های افتخار آمیز را لوث کنند. در یکی از همان شبهای در غربت ،حکیم طوس را مخاطب ساخته و شعر زیر را ساختم:
الا ای حکیم سخندان طوس/ الا پیر آزاده دهقان طوس
سمند سخن تا فلک تاخته / درفش کیانی برافراخته
تو ای قصه پرداز هنگامه ساز / که سازت نیفتد ز هنگامه باز
به پاداش عشق وطن خواهیت / ندادند اگر مزد آگاهیت
اگر روی از عهد خود تافتند / چو سهرابت از سینه بشکافتند
اگر خرمن هستی ات سوختند / چو روئین تنت دیدگان دوختند
اگر همچو بیژن به زندان چاه / درافتادی ای برتر از مهر و ماه
اگر از سر کاخت آویختند / اگر بندت از بند بگسیختند
اگر رستم برز و بازوی تو / نژند آمد و گشت نیروی تو
اگر همچو زالت ز تن زور شد / سیه فام مویت چو کافور شد
بپاخیز و فر و فروغت ببین / فروزان چراغ نبوغت ببین
ز سعی تو جان سخن تازه شد / ز نظمت جهانی پر آوازه شد
نه رنجور رنجی که گنجور گنج / از این گردش آبنوسی مرنج

ترا کی سخن رو به نابودی است / نه ایام را خوی "محمودی"است
اگر چشمت از غم به آب اندر است / نه چشم زمانه به خواب اندر است
همه ملک داران با زیب و فر / نهادند بر سر تو را تاج زر
تو رفتی و کاخ تو ویران نگشت / صلای تو پیچیده در کوه و دشت
"چو ایران نباشد تن من مباد / بدین بوم و بر زنده یک تن مباد"
........
بیژن ترقی/از پشت دیوارهای خاطره/ص216-220

هیچ نظری موجود نیست: