شاید نزدیک به دویست شاعر و نویسنده و مورخ و طبیب،همه از دیو تعصب دربار صفوی در زمان شاه اسماعیل،شاه طهماسب،شاه صفی؛شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی فرار کرده و به هند یا عثمانی پناهنده شدند.حتی شاه اسماعیل به قبر ابوحنیفه در بغداد بی احترامی کرد و آتش در قبر جامی در هرات انداخت و استخوان های او را سوزاند.
صائب تبریزی نیز بنزد شاه جهان رسیده و خطاب مستعد خانی گرفته است و خیال داشت که در هند بماند ولی پدرش خود را به هند رسانید تا او را بازگرداند:
شش سال پیش رفت که از اصفهان به هند / افتاده است توسن عزم مرا گذار
هفتاد ساله والد پیری است بنده را / کز تربیت بود به من اش حق بی شمار
آورده است جذبه گستاخ شوق من / از اصفهان به آگره و لاهورش اشکبار
این راه دور را به سر شوق طی کند / با قامت خمیده وبا پیکر نزار
مقصود چون زآمدنش،بردن من است / لب را به حرف رخصت من کن گهر نثار
با جبههء گشاده تر از آفتاب صبح / دست دعا به بدرقه راه من برآر
...
باستانی پاریزی/کجاوه ناهم لنگ/ص30
صائب تبریزی نیز بنزد شاه جهان رسیده و خطاب مستعد خانی گرفته است و خیال داشت که در هند بماند ولی پدرش خود را به هند رسانید تا او را بازگرداند:
شش سال پیش رفت که از اصفهان به هند / افتاده است توسن عزم مرا گذار
هفتاد ساله والد پیری است بنده را / کز تربیت بود به من اش حق بی شمار
آورده است جذبه گستاخ شوق من / از اصفهان به آگره و لاهورش اشکبار
این راه دور را به سر شوق طی کند / با قامت خمیده وبا پیکر نزار
مقصود چون زآمدنش،بردن من است / لب را به حرف رخصت من کن گهر نثار
با جبههء گشاده تر از آفتاب صبح / دست دعا به بدرقه راه من برآر
...
باستانی پاریزی/کجاوه ناهم لنگ/ص30
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر