۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

مست مستم،ساقیا دستم بگیر

روزی آقای اکبر گلپایگانی جلویم را گرفت و گفت:قرار است برای اولین بار در برنامه گلها با ساز مرتضی خان محجوبی بخوانم.بسیار مشتاقم که با ترانه ای از شما شروع کنم.
مرحوم بیژن ترقی در ادامه می نویسند:آن شب در خانه یکی از دوستان مهمان بودم و با توجه به گرفتاری های جوانی دچار مسائل عاطفی و احساسی بودم و با سنیدن ساز از خدا خواستم که کمکم کند تا بر مشکلات فائق آیم!لحظاتی بعد نم اشکی از چشمانم سرازیر شد و شروع کردم چند بیت زیر را نوشتم و در جیبم گذاشتم که بعدا" اصلاح کنم.
وقتی مجددا" آقای گلپا را دیدم مصر شد که شعرت را بده و به او گفتم که هنوز کامل نکرده ام و ناقص است ولی آنرا بگیر تا تکمیلش کنم.عصر تلفن زنگ زد و آقای گلپا گفت :بیژن جان شعرت را خواندم.گفتم آن ناقص بود ولی او گفت خودت را به رادیو برسان تا ببینی چه قیامتی کرده است.خودم را به رادیو رساندم و آقای پیرنیا و محجوبی و دیگران به استفبالم آمدند و تبریک گفتند و  معتقد بودند که شعر مضامین عارفانه دارد:
مست مستم،ساقیا دستم بگیر / تا نیفتادم ز پا،دستم بگیر
بر در میخانه با زنجیر عشق / بسته ای پای مرا،دستم بگیر
دردمندم،عاشقم،افسرده ام / ای به دردم آشنا،دستم بگیر
اوفتادم سخت در گرداب عشق / این دم آخر بیا، دستم بگیر
من که بر این سینهء چون آینه / می زنم سنگ ترا،دستم بگیر
نالهء افتادگان دارد اثر / تا نگفتم ای خدا،دستم بگیر
……
/از پشت دیوارهای خاطره/ص191بیژن ترقی

هیچ نظری موجود نیست: