۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

نیکی به خلق می کن و امیدوار باش

چند سال قبل در سفر کوتاهی که به ایران داشتم،با همسر سالمند روانشاد دکتر محمود افشار در خانه اش دیدار کردم.خواستم با سخنی او را دلشاد کنم.شعر "دو نارنج" که در نوجوانی خوانده بودم را در حافظه داشتم.شعری که مرحوم افشار جوان پس از بازگشت از فرنگ برای بانوی یزدی دلبسته خود تقریر می کند:


دو نارنج آورده بودند روزی / یک از بوستان و یک از دلستانم

یکی را به صد گونه گون رنج و زحمت / بپرورده در بوستان باغبانم

یکی را به صد ناز و با نازنینی فرستاده آن دلبر مهربانم

ببوئیدم و هر دو را شکر گفتم / یکی با دل خود یکی با زبانم

یکی را نهادم فرا روی میزی / یکی را گرفتم به بر همچو جانم

پراکند عطری و شوری و شوقی / یکی در وثاقم یکی در روانم

یکی را نه بویم نه در دست گسرم / دمی نیز نبود نگاهی بر آنم

یکی را ز شوقی که دارم به بویش / ز یک دست با دست دیگر ستانم

میان دو نارنج هم رنگ و هم بو / چه فرقست آخر من این را ندانم

یک را فزونست هم رنگ و هم بو / به پیش مشامم بر دیدگانم

بپرسیدم احوال هر یک از آن دو / که گویی از خویشتن داستانم

به پاسخ چنین گفت نارنج اول / که من نازپروردهء بوستانم

دگر گفت من نیز آیم ز بوستان / وگر بیشتر زین بجویی نشانم

مرا چیده زانجای دستی که دانی / فرستادهء دست آن دلستانم

پرفسور فضل الله رضا در" یادی از افشار" که در روزنامه اطلاعات 16 آذر ماه 1390 منتشر شده است ادامه می دهند:

وقتی شعر را خواندم خاطر همسرشان را شاد دیدم زیرا "یاد یاران یار را میمون کند"شعر زارع جنبه مردمی دارد:

پاینده یاش زارع بدبخت رنجبر / ای آنکه زندگانی ما در بقای تست

بدبخت خواندمت به خطا،عذر من پذیر/ خوش بخت زیر سایه بال همای تست

در چشم خلق اگر چه فقیری و بی نوا/ در چشم من تو شاهی و سلطان گدای تست

یک دانه زیر دست تو صد دانه می شود/ هر خوشه ای که روید از آن در دعای تست

از قحط و از غلا نشود کار خلق تنگ / تا مشکلات در کف مشکل گشای تست

نیکی به خلق می کن و امیدوار باش / فردای رستخیز که نیکی سزای تست

گر مردم از رضای تو غافل نشسته اند / خشنودی و رضای خدا در رضای تست





هیچ نظری موجود نیست: