۱۳۹۱ مرداد ۲۵, چهارشنبه

توگویی نیک می داند که نرگس

نارسیس پسر یکی از الهه های یونان بود.پدر و مادرش وقتی از یک غیبگو سرنوشت او را جویا شدند.غیبگو گفت:کودک عمر زیادی خواهد کرد،اگر به خود نگاه نکند!


نارسیس جوان به عشق خدایان و دخترکان اعتنایی نمی کرد.تا اینکه یک روز پس از شکار عطش شدیدی او را فراگرفت.کنار چشمه ای آمد.همین که دهانش را روی آب گذاشت،عکس صورت خود را در آب دید.آنقدر زیبا آنرا یافت که عاشق خود شد و روی تصویر خود چندان خم شد که پس ازمدتی جان سپرد.در آن مکان گلی روئید که آنرا نارسیس نامیدند و به زبان ما نرگس خطاب کردند.

استاد باستانی در شعری که در دوران دانشجویی در مجله توفیق سروده اند،چنین گفته اند:

نگار شوخ چشمم،گاهگاهی/به حسن خود ز عینک می فزاید

درون عینک چون آب شفاف/دوچشمش بیشتر دل می رباید

ندانم یار من بی هیچ عیبی /چرا عینک زدن را می ستاید؟

توگویی نیک می داند که نرگس/ درون آب،خوشتر می نماید

…..

باستانی پاریزی/کجاوه ناهم لنگ/ص286

هیچ نظری موجود نیست: