در ایام جوانی با دوست و موسیقی دان مشهور آقای همایون پور در منزل بدیع زاده مهمان بودیم.نیمه های شب مهمانی تمام شد و از منزا استاد خارج شدیم.در راه سگ های گرسنه ای را دیدیم که مشغول پرسه زدن بودند و یکدفعه منوچهر همایون این شعر را خواند:
خدای را نرمید ای سگان کوی از من
هنوز در تن خود مشتی استخوان دارم
مرحوم بیژن ترقی در ادامه می نویسند:خاطره آن شب رویایی چنان تحت تاثیرم قرار داد که شعر "آوای رهگذر"را ساختم:
میزنه باز توی جونم / گل یاد تو جوونه
بازم آوازهء عشق و / بازی برگ خزوونه
اگه دلها پر درده / از غم و رنج زمونه
غم مخور ای گل نازم / دنیا اینجور نمی مونه
زندگی در گذره / بعد هر شب سحره
اونچه می مونه بجا / قصهء رهگذره
اگه دلها پر درده / از غم ورنج زمونه
غم مخور ای گل نازم / دنیا اینجور نمی مونه
زندگی در گذره / بعد هر شب سحره
اونچه می مونه بجا / قصهء رهگذره
اگه از باد خزونی / شده پر پر،گل رنگین
اگه اون مرغک عاشق / واسه این دلهای غمگین
نمی خونه نمی خونه
**
غم مخور ای گل نازم / دنیا اینجور نمی مونه
زندگی در گذره / بعد هر شب سحره
اونچه می مونه بجا / قصهء رهگذره
.......
بیژن ترقی/از پشت دیوارهای خاطره/ص189
خدای را نرمید ای سگان کوی از من
هنوز در تن خود مشتی استخوان دارم
مرحوم بیژن ترقی در ادامه می نویسند:خاطره آن شب رویایی چنان تحت تاثیرم قرار داد که شعر "آوای رهگذر"را ساختم:
میزنه باز توی جونم / گل یاد تو جوونه
بازم آوازهء عشق و / بازی برگ خزوونه
اگه دلها پر درده / از غم و رنج زمونه
غم مخور ای گل نازم / دنیا اینجور نمی مونه
زندگی در گذره / بعد هر شب سحره
اونچه می مونه بجا / قصهء رهگذره
اگه دلها پر درده / از غم ورنج زمونه
غم مخور ای گل نازم / دنیا اینجور نمی مونه
زندگی در گذره / بعد هر شب سحره
اونچه می مونه بجا / قصهء رهگذره
اگه از باد خزونی / شده پر پر،گل رنگین
اگه اون مرغک عاشق / واسه این دلهای غمگین
نمی خونه نمی خونه
**
غم مخور ای گل نازم / دنیا اینجور نمی مونه
زندگی در گذره / بعد هر شب سحره
اونچه می مونه بجا / قصهء رهگذره
.......
بیژن ترقی/از پشت دیوارهای خاطره/ص189
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر