۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

آن نیست ره وصل که انگاشته ایم

حجه الاسلام شفتی در اصفهان باغی در کنار باغ کا کا حسین باغبان داشت.هر ساله گنجشکها انگورهای باغ حجه الاسلام را می خوردند و حال آنکه انگورهای باغ کا کا حسین محفوظ می ماند.روزی باغبان شیخ گفته بود: کا کا حسین زبان گنجشکها را می داند.حجه الا سلام گفته بود: ازکا کا حسین خواهش کن که به گنجشکهابگوید امسال انگور ما را نخورند. او پیغام را رساند و اتفاقا" آنسال یک دانه از انگورها ی شیخ کم نیامد. حجه الاسلام متعجب شد! و خواست که کا کا حسین را ببیند، و لی کاکا گفت اگر من به خدمت شیخ بروم دیگر گنجشکها حرفی از من نخواهند خواند. بنابراین جناب شفتی روزی به دیدن کا کا حسین رفت و برای آنکه او را ناک اوت کند،یک مساله فقهی از او پرسید:
-در موقع نماز،شک مابین سه وچهار چیست؟
-کاکا در پاسخ با ملایمت گفت:
جناب شیخ،اگر نماز خواندی،شک چیست؟ و اگر شک است که دیگر نماز نیست!
شیخ سرش را پایین انداخت و به باغبان و نوکرش گفت برویم که موقع نماز است.
به قول شیخ صدرالدین شاگرد محی الدین عربی:
آن نیست ره وصل که انگاشته ایم
و آن نیست جهان جان که پنداشته ایم
آن چشمه که خورد،خضر،ازو آب بقا
در خانهء ماست،لیکن انباشته ایم

هیچ نظری موجود نیست: