۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهء خود را

درسالگرد خمینی کبیر (ره) دو نامزد ریاست جمهوری یکی از پر بیننده ترین مناظره های سیاسی سی سال اخیر را اجرا کردند.مهندس موسوی بعنوان ناقد دولت نهم پرسشها و مطالب چالشگری را در خصوص سیاست خارجی بیان نمود ودکتر احمدی نژاد نیز با زیر سوال بردن عملکرد دولتمردان بیست و چهار سال گذشته، اکثر مسولان و دولتمردان قبلی را به فساد مالی و تبانی با یکدیگر متهم نمود.
وقتی قسمت آخر مناظره را مشاهده می کردم(نقد دکتر زهرا رهنورد) ہیاد فضای دوره سکوت ادبی اواخر حکومت رضا خان پهلوی افتادم، آنزمان که نیما یوشیج از ترس و هجوم سربازان سردار سپه به خانه اش در سال 1318 شعر زیر را سرود:
کشتنگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها
گشت بی سود و ثمر
تنگنای خانه ام را یافت دشمن با نگاه حیله اندوزش
وای بر من. می کند آماده بهر سینهء من تیرهایی
که به زهر کینه آلوده ست.
پس به جاده های خونین کله های مردگان را
به غبار قیرهای کهنه اندوده
از پس دیوار من بر خاک می چیند
وز پی آزار دل آزردگان
در میان کله های چیده بنشیند
سرگذشت زجر را خواند
وای بر من.
در شبی تاریک از اینسان
بر سر این کله ها جنبان
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا؟
از تکان کله ها آیا سکوت این شب سنگین
-کاندر آن هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد-
کی که بشکافد؟
یک ستاره از فساد خاک وارسته
روشنایی که دهد آیا؟
این شب تاریک دل را؟
عابرین. ای عابرین.
بگذرید از راه من بی هیچ گونه فکر
دشمن من می رسد،می کوبدم بر در
خواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر
وای بر من.
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژندهء خود را
تا کشم از سینهء پر درد خود بیرون
تیرهای زهر را دلخون؟
وای بر من.

هیچ نظری موجود نیست: