۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

مگر رها شود ایران،زدام استبداد


در بهمن 1378 به شهر کاشان سفر کردم و بهمراه شاعر معاصر آقای جواد جهان آرائی به حمام فین کاشان رفتیم.محل شهادت امیر کبیر موجب شد غم بزرگی مرا فرا بگیرد.
استاد مشفق کاشانی در ادامه خاطره خود می نویسند:در پرتو نور ضعیفی با جو غم افزائی که مرا فرا گرفته بود شعر زیر را سرودم:
اگر چه تیر بلا را نشانه بود امیر / به قاف عشق،بلند آشیانه بود امیر
به بارگاه صدارت،به جا،نشیمن داشت / بر آستان کرامت،یگانه بود امیر
اگر که توسن بیداد،سرکشی می کرد / به رام کردن او،تازیانه بود امیر
مگر رها شود ایران،زدام استبداد / به گیر و دار تحقق،بهانه بود امیر
وجود او همه دریا،کنار او همه در/ به موج خیر ولا،بی کرانه بود امیر
عقاب قلهء تدبیر،کوه استغنا / کجا فریفتهء آب و دانه بود امیر؟
امین قافله،همگام رهروان زمین / دلیل خسته دلان در زمانه بود امیر
گشود چشمهء دانش،بر این کویر و گذشت / بهار عاطفه،راز جوانه بود امیر
نسیم زمزمه،در جویبار آزادی / همای دولت این آستانه بود امیر
هر آن ترانه که در من شکفت بهر وطن / قسم به عشق،که روح ترانه بود امیر
شهید کینه نمی شد به نیش نشتر،اگر / حریف باده و چنگ و چغانه بود امیر
هنوز از رگ او خون زتدگی جاری است / چو زنده رود به دریا،روانه بود امیر
به کارخانهء ایران،نماند جنبش و جوش / چرا که رونق این کارخانه بود امیر
به باغ"فین"اگر آن نخل بارور افتاد / چه غم،به دور زمان،جاودانه بود امیر
نشان حاضر و غایب در او تجلی کرد / به کار طلم ستیزی،کجا نبود امیر؟
به استواری اسطوره در جهان بشکوه / حقیقتی به ورای فسانه بود امیر
زهی به مردم دانش پژوه ایرانشهر / که نقد گوهرشان،در خزانه بود امیر
طنین چامهء مشفق نشسته در گوشم / که گفت:تیر بلا را نشانه بود امیر

هیچ نظری موجود نیست: