۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

قلب ات را چون گوشی آماده کن


روز 23 تیر ماه 1330 آورل هریمن قرار بود وارد تهران شود. جمعیت ملی مبارزه با استعمار وابسته به حزب توده که از چند روز قبل آنروز را روز دانش آموزان اعلام کرده بود راهپیمایی مفصلی با شعار" مرگ بر هریمن فرستادهء مفتضح ترومن" در تهران ترتیب داد که در نتیجه برخورد با نیروهای انتظامی چند نفر کشته شدند. این حادثه که با سناریوی انگلستان و به دست حزب توده اتفاق افتاد منجر به دور کردن امریکاییها از صحنه سیاسی ایران شد.
احمد شاملو به مناسبت به خاک و خون افتادن مردم در 23 تیر ماه آنسال شعر زیر را می سراید:
بدن لخت خیابان
به بغل شهر افتاده بود
وقطره های بلوغ
از لمبرهای راه
بالا می کشید
وتابستان گرم نفس ها
که از رویای جگن های باران خورده سر مست بود
در تپش قلب عشق
می چکید

خیابان برهنه
با سنگ فرش دندان های صدف اش
دهان گشود
تا دردهای لذت یک عشق
زهر کام اش را بمکد.

وشهر بر او پیچید
واو را تنگ تر فشرد
در بازوهای پر تحریک آغوش اش.
وتاریخ سر به مهر یک عشق
که تن داغ دختری اش را
به اجتماع یک بلوغ
واداده بود
بستر شهری بی سرگذشت را
خونین کرد.

جوانهء زنده گی بخش مرگ
بر رنگ پریده گی شیارهای پیشانی شهر
دوید،
خیابان برهنه
در اشتیاق خواهش بزرگ آخرین اش
لب گزید،
نطفه های خون آلود
که عرق مرگ
بر چهرهء پدرشان
قطره بسته بود
رحم آمادهء مادر را
از زنده گی انباشت،
وانبان های تاریک یک آسمان
از ستاره های بزرگ قربانی
پر شد:
یک ستاره جنبید
صد ستاره،
ستارهء صد هزار خورشید،
از افق مرگ پر حاصل
در آسمان
درخشید،
مرگ متکبر.......
.....
لب های خون.لب های خون.
اگر خنجر امید دشمن کوتاه نبود
دندان های صدف خیابان باز هم می توانست
شما را ببوسد..

دل تان را بکنید،که در سینهء تاریخ ما
پروانهء پاهای بی پیکر یک دختر
به جای قلب همهء شما
خواهد زد پر پر
واین است،این است دنیایی که وسعت آن
شما را در تنگی خود
چون دانهء انگوری
به سرکه مبدل خواهد کرد.

اما تو
تو قلب ات را بشوی
در بی غشی جام بلور یک باران،
تا بدانی چه گونه
آنان
بر گورها که زیر هر انگشت پای شان
گشوده بود دهان
در انفجار بلوغ شان
رقصیدند،
چه گونه بر سنگ فرش لج
پا کوبیدند
واشتهای شجاعت شان
چه گونه
در ضیافت مرگی از پیش آگاه
کباب گلوله ها را داغا داغ
با دندان دنده هاشان بلعیدند...

قلب ات را چون گوشی آماده کن
تا من سرودم را بخوانم:
سرود جگرهای نارنج را چلیده شد
در هوای مرطوب زندان...
در هوای سوزان شکنجه...
در هوای خفقانی دار،
ونام های خونین را نکرد استفراغ
در تب درد آلود اقرار


با شما که با خون عشق ها ،ایمان ها
با خون شباهت های بزرگ
با خون کله های گچ در کلاه های پولاد
با خون چشمه های یک دریا
با خون چه کنم های یک دست
با خون آن ها که انسانیت را می جویند
با خون آن ها که انسانیت را می جوند
در میدان بزرگ امضا کردید
دیباچهء تاریخ مان را،
خون مان را قاتی می کنیم
فردا در میعاد
تا جامی از شراب مرگ به دشمن بنوشانیم
به سلامت بلوغی که بالا کشید از لمبرهای راه
برای انباشتن مادر تاریخ یک رحم
از ستاره های بزرگ قربانی،
روز بیست وسه تیر
روز بیست و سه....
.....
روزنامه اعتماد ملی-شماره 980/ص10

هیچ نظری موجود نیست: