۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

مرا جاودانه انسانم کن !

روز گذشته با تعدادی از شاعران و نویسندگان معاصر به آبشار ساواشی در حومهء فیروزکوه رفتیم.هر کدام از دوستان در عبور از تنگه ها و رسیدن به آبشار سخنان نغز و زیبایی را بیان کردند و به فراخور زمان و مسائل روز سخنی گفتند.
یکی از دوستان نویسنده ام، پگاه به نلسن ماندلا رهبر سیاه پوست افریقای جنوبی اشاره می کرد که بعد از آزادی از زندان رژیم آپارتاید توصیه کرده بود که مبارزه مسلحانه نکنید و سیاه و سفید به هم تیر نیاندازند چون سیاه وسفید مثل خطهای سیاه و سفید یک گور خر هستند که تیر به هر خطی بخورد،صاحب خط را می کشد.
دوست قصه نویس دیگرم پویا خاطره ای از دکتر باستانی پاریزی نقل می کرد و نتیجه گیری می کرد اگر اروپاییان این مناظر بکر و دست نخورده را داشتند تمام اقتصاد خود را از راه توریسم اداره می کردند و احتیاجی به تولید این همه بشکه نفت نداشتیم و ذخایر نفت و گاز و سایر منابع طبیعی را برای آیندگان نگه می داشتیم.
شاعر خوبمان خانم پوپک نیک طلب نیز شعر تازه ای سروده بودند که برایمان خواندند:
من بیم دارم !
من بیم دارم !
از نگاه اندیشناک خفته در خاک
که این سان
تسلیم پایداری مرداب نشد
من بیم دارم !
از جام های زهری که تهی شد
واز دست هایی که در آتش
تن شستند
من بیم دارم!
از آن که موریانه ها
شب را تسخیر کنند.
وندای تو را
که از سبز نای خونین می دمد
به کام خویش در کشند
من بیم دارم !
ای همیشه ی تاریخ
مرا جاودانه انسانم کن !
انسان !

هیچ نظری موجود نیست: