۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

گفت بس افسانه تا در خواب رفت

فضل الله صبحی مهتدی فرزند محمد حسین از بهائیان معروف کاشان بود.او شرح احوال زندگی اش را در دو کتاب ؛کتاب صبحی و پیام پدر به تفصیل نوشته است.صبحی پس از سفرهای طولانی در قفقاز،عشق آباد،بخارا،سمرقند،تاشکند و مرو به ایران آمده و به اغلب نقاط ایران سفر می کند تابه تبلیغ بهائیت بپردازد.
صبحی بعد از پایان جنگ جهانی اول ،برای زیارت عبدالبهاء "عباس افندی" از راه بادکوبه واستانبول و بیروت به حیفا رفت و سالها کاتب و منشی او می شود(12 سال) ولی بنا به دلایلی که در کتاب زندگانیش آمده است از این فرقه جدا شده و به ایران می آید و در اداره انتشارات و رادیو،برنامه کودکان را تنظیم می کند و برای بچه ها قصه می گوید.
برخی از کتابهای او عبارتند از:افسانه ها،داستانهای ملل،حاج ملا زلفعلی،افسانه های کهن،دژ هوش ربا،داستانهای دیوان بلخ،افسانه های باستانی ایران و مجار،افسانه های بو علی سینا،عمو نوروز.
سرانجام در آبان 1341 در تهران از دنیا رفت و با تشییع با شکوهی بخاک سپرده شد . در مراسم یاد بودش استاد جلال الدین همایی مرثیه زیر را را سرودند:
مهتدی هادی آن صبحی که بود / اصلش از کاشان و فضل الله نام
عارفی پاکیزه جان،روشن روان / ناطقی چیره زبان شیرین کلام
در رموز مثنوی خوانی وحید / در فنون قصه پردازی تمام
روز عمرش چون بشام آمد بخفت / آری، آری خواب آید وقت شام
گفت بس افسانه تا در خواب رفت / خفتنی کش تا ابد نبود قیام
از سلام بچه ها،بر بست لب / شد روان زی جنت دارالسلام
از زبان پاک فرزندان او / می رسد بر گوش او اینک پیام
کای پدر،ای قصه گوی مهربان / از چه ناگه لب فروبستی بکام
ای زبان تو کلید گنج پند / ای مهین اندرز گوی خاص و عام
تا تو لب بستی ز گفتار،ای دریغ / ذوالفقار حیدری شد در نیام
بلبل داستانسرا بودی، چرا / گشته ای خاموش ایدون بر دوام
خود مگر در دام من بودی اسیر / تن رها کردی برون جستی زدام
ما ز هجر تو غمین و سو گوار / تو بوصل دوست گشته شادکام
در جواب هر سلامت،هر دمی / باد بر تو صد درود و صد سلام
الغرض چون صبحی از ساقی مرگ / در صبوحی صبحدم بگرفت جام
از سرای عاریت بربست ورفت / در حجاب غیب چون مه در غمام
ازسنا تاریخ پرسیدم،نوشت / در صباحی عمر صبحی شد به شام
....
اطلاعات شماره24484-13/3/88/ص12

هیچ نظری موجود نیست: