فضل الله صبحی مهتدی فرزند محمد حسین از بهائیان معروف کاشان بود.او شرح احوال زندگی اش را در دو کتاب ؛کتاب صبحی و پیام پدر به تفصیل نوشته است.صبحی پس از سفرهای طولانی در قفقاز،عشق آباد،بخارا،سمرقند،تاشکند و مرو به ایران آمده و به اغلب نقاط ایران سفر می کند تابه تبلیغ بهائیت بپردازد.
صبحی بعد از پایان جنگ جهانی اول ،برای زیارت عبدالبهاء "عباس افندی" از راه بادکوبه واستانبول و بیروت به حیفا رفت و سالها کاتب و منشی او می شود(12 سال) ولی بنا به دلایلی که در کتاب زندگانیش آمده است از این فرقه جدا شده و به ایران می آید و در اداره انتشارات و رادیو،برنامه کودکان را تنظیم می کند و برای بچه ها قصه می گوید.
برخی از کتابهای او عبارتند از:افسانه ها،داستانهای ملل،حاج ملا زلفعلی،افسانه های کهن،دژ هوش ربا،داستانهای دیوان بلخ،افسانه های باستانی ایران و مجار،افسانه های بو علی سینا،عمو نوروز.
سرانجام در آبان 1341 در تهران از دنیا رفت و با تشییع با شکوهی بخاک سپرده شد . در مراسم یاد بودش استاد جلال الدین همایی مرثیه زیر را را سرودند:
مهتدی هادی آن صبحی که بود / اصلش از کاشان و فضل الله نام
عارفی پاکیزه جان،روشن روان / ناطقی چیره زبان شیرین کلام
در رموز مثنوی خوانی وحید / در فنون قصه پردازی تمام
روز عمرش چون بشام آمد بخفت / آری، آری خواب آید وقت شام
گفت بس افسانه تا در خواب رفت / خفتنی کش تا ابد نبود قیام
از سلام بچه ها،بر بست لب / شد روان زی جنت دارالسلام
از زبان پاک فرزندان او / می رسد بر گوش او اینک پیام
کای پدر،ای قصه گوی مهربان / از چه ناگه لب فروبستی بکام
ای زبان تو کلید گنج پند / ای مهین اندرز گوی خاص و عام
تا تو لب بستی ز گفتار،ای دریغ / ذوالفقار حیدری شد در نیام
بلبل داستانسرا بودی، چرا / گشته ای خاموش ایدون بر دوام
خود مگر در دام من بودی اسیر / تن رها کردی برون جستی زدام
ما ز هجر تو غمین و سو گوار / تو بوصل دوست گشته شادکام
در جواب هر سلامت،هر دمی / باد بر تو صد درود و صد سلام
الغرض چون صبحی از ساقی مرگ / در صبوحی صبحدم بگرفت جام
از سرای عاریت بربست ورفت / در حجاب غیب چون مه در غمام
ازسنا تاریخ پرسیدم،نوشت / در صباحی عمر صبحی شد به شام
....
اطلاعات شماره24484-13/3/88/ص12
صبحی بعد از پایان جنگ جهانی اول ،برای زیارت عبدالبهاء "عباس افندی" از راه بادکوبه واستانبول و بیروت به حیفا رفت و سالها کاتب و منشی او می شود(12 سال) ولی بنا به دلایلی که در کتاب زندگانیش آمده است از این فرقه جدا شده و به ایران می آید و در اداره انتشارات و رادیو،برنامه کودکان را تنظیم می کند و برای بچه ها قصه می گوید.
برخی از کتابهای او عبارتند از:افسانه ها،داستانهای ملل،حاج ملا زلفعلی،افسانه های کهن،دژ هوش ربا،داستانهای دیوان بلخ،افسانه های باستانی ایران و مجار،افسانه های بو علی سینا،عمو نوروز.
سرانجام در آبان 1341 در تهران از دنیا رفت و با تشییع با شکوهی بخاک سپرده شد . در مراسم یاد بودش استاد جلال الدین همایی مرثیه زیر را را سرودند:
مهتدی هادی آن صبحی که بود / اصلش از کاشان و فضل الله نام
عارفی پاکیزه جان،روشن روان / ناطقی چیره زبان شیرین کلام
در رموز مثنوی خوانی وحید / در فنون قصه پردازی تمام
روز عمرش چون بشام آمد بخفت / آری، آری خواب آید وقت شام
گفت بس افسانه تا در خواب رفت / خفتنی کش تا ابد نبود قیام
از سلام بچه ها،بر بست لب / شد روان زی جنت دارالسلام
از زبان پاک فرزندان او / می رسد بر گوش او اینک پیام
کای پدر،ای قصه گوی مهربان / از چه ناگه لب فروبستی بکام
ای زبان تو کلید گنج پند / ای مهین اندرز گوی خاص و عام
تا تو لب بستی ز گفتار،ای دریغ / ذوالفقار حیدری شد در نیام
بلبل داستانسرا بودی، چرا / گشته ای خاموش ایدون بر دوام
خود مگر در دام من بودی اسیر / تن رها کردی برون جستی زدام
ما ز هجر تو غمین و سو گوار / تو بوصل دوست گشته شادکام
در جواب هر سلامت،هر دمی / باد بر تو صد درود و صد سلام
الغرض چون صبحی از ساقی مرگ / در صبوحی صبحدم بگرفت جام
از سرای عاریت بربست ورفت / در حجاب غیب چون مه در غمام
ازسنا تاریخ پرسیدم،نوشت / در صباحی عمر صبحی شد به شام
....
اطلاعات شماره24484-13/3/88/ص12
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر