۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

دیگر نه روشنائی آینده روبروست

در ابتدای انقلاب سال 57 بزرگ علوی پس از بیست و شش سال دوری از وطن به ایران می آید ولی مجددا" مجبور به مراجعت از ایران می شود زیرا نمی تواند از ابتدا شروع کند. اودر نامه ای به محمد عاصمی که در مجله آینده،سال هفتم صفحه 750 به نقل از مجله کاوه آمده است چنین می نویسد:
"کسی که لانه ای در وطن ندارد،آواره است،و لو اینکه،در غربت،در بهشت برین زندگی کند.آرزوی دیدار خویشان،و حسرت آمد و شد در جرگهء دوستان،و شوق آشنائی با کسانی که با آنها سالها توسط آثارشان مراوده داشته ای ،آتشی است که هرگز خاموش نمی شود. در همه این سالها ،برگشت به ایران برایم هدف بود،منتها در شرایطی که به ابروی من لطمه ای نزند."
و چه زیبا شاعر در غربت در مرداد 1363 در شهر پاریس می سراید:
وقتی که تیر ماه،تنور سپیده را
در آسمان تب زده می افروخت
من خواستار پونهء عطر آگین
در لابلای نان جوین بودم
اکنون که بر کرانه مغرب نشسته ام
دیگر نه روشنائی آینده روبروست
دیگر نه آفتاب درون رهنمای من
از خانه ام گریختم و خشم روزگار
خصمانه داد،در شب غربت سرای من
از راه دور می نگرم خاک خویش را
خاکی که محو گشته درو جای پای من

هیچ نظری موجود نیست: