۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

دلم از صحبت این چرب زبانان بگرفت


درد بزرگی که فریدون توللی تا روزهای آخر عمرش بهمراه داشت ،خیانت یاران خود فروخته اش بود.افرادی مثل رسول پرویزی که با قلم توانایش شلوارهای وصله دار ویا داستان زنگ انشاء رامی نوشت بفکر بدست گرفتن کرسی وکالت ومعاونت نخست وزیری افتادند.
او در قطعهء شکوه می سراید:
در نیمراه عمرم و یاران نیمراه
چون دزد کام دیده پراکنده از برم
غمناک و بی امید وکم آمیز و دیر جوش
در انتظار ضربت یاران دیگرم
دانم دگر که در پس آن خنده های مهر
گر هست جز سپیدی دندان کینه نیست
دانم دگر که پنجهء گرگان توبه کار
مرهم گذار خاطر و غمخوار سینه نیست
دانم دگر که چون زر وزن سایه در فکند
پاکیزه سیرتان بتر از جانور شوند
دانم دگر که بر سر تاراج نام وجاه
یاران رسته دشمن بیدادگر شوند
دانم حدیث چرب زبانان خودفروش
دانم حدیث یافروشان خود پرست
دانم فسون راست نمایان کج نهاد
دانم فریب کارگشایان چیره دست
دانم ولی چه سود که اندرز روزگار
چون بند پیر و صحبت آموزگار نیست
تا روزگار تجربه آید بسر دریغ
عفریت مرگ خنده زند
"روزگار نیست."
ویا در قطعهء دیو درون می گوید:
دیدم که زیاران کهن کس نیست
جز یک دو سه تن خسته و افسرده
وان جمع پراکنده یکایک آه
یا غرق خیانت شده یا مرده
و یا در یا دیرینه می سراید:
دلم از صحبت این چرب زبانان بگرفت
بعد از این،دست من و دامن لب دوختگان
عاقبت بر سر بازار فریبم بفروخت
ناجوانمردی این عاقبت اندوختگان
شرمشان باد زهنگامهء رسوایی خویش
این متاع شرف از وسوسه بفروختگان
یار دیرینه،چنان خاطرم از کینه بسوخت
که بنالید به حالم،دل کین توختگان
....
نقش فریدون توللی در ادبیات/صص297و298

هیچ نظری موجود نیست: