۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

شعر فارسی در طی تاریخ بیشتر محملی برای بیان مسائل ادبی -اجتماعی وموعظه اخلاقی بوده داست. ولی با ظهور انقلاب مشروطه شاعران جوان و با استعداد اشعارشان راوارد فاز مسائل اجتماعی سیاسی نمودند وبلافاصله نیز در نشریات و اعلامیه ها چاپ و منتشر می کردند.
ملک الشعرا بهار که در زمان امضای سند مشروطیت توسط مظفرالدین شاه کمتر از بیست سال داشت در قصیده ای می سراید:
کشور ایران زعدل شاه مظفر / رونقی از نو گرفت و زینتی از سر
پادشه داد گر مظفرالدین شاه / خسرو روشن دل عدالت گستر
مجلس آراست کاندرو ز همه ملک / انجمن آیند بخردان هنرور
احسنت ای پادشا ه مملکت آرای / احسنت ای خسرو رعیت پرور
پس از صدور فرمان مشروطیت مظفر الدین شاه عمر چندانی نمی کند و از دنیا می رود و محمد علی شاه بر جای پدر بر کرسی سلطنت می نشیند وباز هم ملک الشعرای بهاردر ترجیع بندی چنین می سراید:
شاهی به میان آمد و شاهی ز میان رفت / صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
المنه لله که جهان باز جوان شد / وین شاه فلک مرتبه سلطان جهان شد
جم رتبه محمد علی آن شاه جوان بخت / کز فر وی این ملک کهن گشته جوان شد
بگزید چو بر مسند و اورنگ پدر جای / این گفته ملک را به فلک ورد زبان شد
شاهی به میان آمد وشاهی ز میان رفت / صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
.....
محمد علی همایون کالتوزیان/شهروند امروز/20 مرداد 1387/ص122

هیچ نظری موجود نیست: