۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

خبر درگذشت نسرین همسر حافظ آنچنان برای شاعر پر احساس ایرانی سخت بود که در همه جا خاطره او را بیاد می آورد مثلا" وقتی لب رود می نشیند:
آن یار کزو خانهء ما جای پری بود / سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
از چنگ منش اختر بد مهر به در کرد / آری چه کنم فتنهء دور قمری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت / باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
خوش بود لب آب وگل وسبزه و نسرین / افسوس که آن سرو روان رهگذری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش / بی چاره ندانست که یارش سفری بود
وقتی همسر خواجه وفات کرد، او به خود دلداری می دهد که گل بی خار وجود ندارد و زندگی بدون مرگ ارزشش را از دست می دهد واز نسیم می خواهد که منزل جد ید یارش رابه او نشان بدهد:
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست / منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله ء مشکین کو / دل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب وی جمله مهیاست ولی / عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج / فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
با همه صبوری که در مرگ همسرش می کند، ولی باز در غم فراقش می سراید:
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت / روی مه پیکر اوسیر ندیدیم وبرفت
بس که ما فاتحه وحرز یمانی خواندیم / وز پیش سورهء اخلاص دمیدیم وبرفت
هم چو حافظ همه شب ناله وزاری کردیم / کای دریغا به وداعش نرسیدیم وبرفت

هیچ نظری موجود نیست: