خبر درگذشت نسرین همسر حافظ آنچنان برای شاعر پر احساس ایرانی سخت بود که در همه جا خاطره او را بیاد می آورد مثلا" وقتی لب رود می نشیند:
آن یار کزو خانهء ما جای پری بود / سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
از چنگ منش اختر بد مهر به در کرد / آری چه کنم فتنهء دور قمری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت / باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
خوش بود لب آب وگل وسبزه و نسرین / افسوس که آن سرو روان رهگذری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش / بی چاره ندانست که یارش سفری بود
وقتی همسر خواجه وفات کرد، او به خود دلداری می دهد که گل بی خار وجود ندارد و زندگی بدون مرگ ارزشش را از دست می دهد واز نسیم می خواهد که منزل جد ید یارش رابه او نشان بدهد:
وقتی همسر خواجه وفات کرد، او به خود دلداری می دهد که گل بی خار وجود ندارد و زندگی بدون مرگ ارزشش را از دست می دهد واز نسیم می خواهد که منزل جد ید یارش رابه او نشان بدهد:
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست / منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله ء مشکین کو / دل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب وی جمله مهیاست ولی / عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج / فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
با همه صبوری که در مرگ همسرش می کند، ولی باز در غم فراقش می سراید:
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت / روی مه پیکر اوسیر ندیدیم وبرفت
بس که ما فاتحه وحرز یمانی خواندیم / وز پیش سورهء اخلاص دمیدیم وبرفت
هم چو حافظ همه شب ناله وزاری کردیم / کای دریغا به وداعش نرسیدیم وبرفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر