در یکی از چا پهای کتاب از پاریز تا پاریس از من خواستند که فصل متعلق به مورفت لر را حذف کنم.در پاسخ گفتم:اولا"کتابی که هفت بار چاپ شده و یک عرق خور بر عرق خورهای عالم نیفزوده چه خطر اخلاقی دارد؟ ثانیا" این کالای اصلی صادرات رومانی است آیا بجای آن می شود نوشت :سرکه شیره؟
دکتر باستانی پاریزی در ادامه می نویسند: وبعد از استدلال فوق شعر ملا احمد نراقی را برایشان خواندم
که در مورد مدرسه ای که فتحعلی شاه به افتخار ملا مهدی وملا احمد در کاشان ساخته است و به مدرسه آقا مشهور است:
انصاف کجا رفت؟ببین، مدرسه کردند / جایی که در آن میکده بنیاد تواند کرد
و ملا احمد در مورد درخت مو اشعار ی دارد که عبارت است از:
راستی گویم، من ار خود مرد دهقان بودمی / هر درختی، غیر تاک،از باغ ها بدرودمی
پس به جای هر درختی تاککی بنشاندمی / نیز صد تاک دگر،بالله،بر آن افزودمی
تا نگه دارم هم از چشم بدان،پاکان تاک / نه به روز و نی به شب،یک لحظه ای نغنودمی
بهر هر تاکی یکی خم خانه می کردم بنا / وانگه از هر خم به هر جو چشمه ای بگشودمی
چون که تاکان را به کام دل به بار آوردمی / دانهء انگور آنها را به کس ننمودمی
چیدمی،انگور آن، بر دوش خود بگرفتمی / پس ره میخانه با بار گران پیمودمی
پس به دست خود همه انگورها افشردمی / کردمی در خم، سر آن را به گل اندودمی
وانگهی هر روز و،هم شب، پای خم بنشستمی / از شعف گاهی به پای خم سر خود سودمی
چون رسیدی باده،اول سجدهء حق کردمی / نی همین سجده،نمازی هم بر آن افزودمی
از نشاط و شوق آنگه دوره ای رقصیدمی / بوسه بر خم دادمی، انکه سرش بگشودمی
بعد،از آن می، یک دو کف بر خویشتن افشاندمی / خرقه و سجاده خود را به می آلودمی
پس لب خود بر لب خم با ادب بنهادمی / آنچه بودی می در آن، پیمانه سان پیمودمی
در ته ان، ای صفایی، چیزی ار ماندی به جای / حسبت" لله، تو را هم، جرعه ای بخشودمی
دکتر باستانی پاریزی در ادامه می نویسند: وبعد از استدلال فوق شعر ملا احمد نراقی را برایشان خواندم
که در مورد مدرسه ای که فتحعلی شاه به افتخار ملا مهدی وملا احمد در کاشان ساخته است و به مدرسه آقا مشهور است:
انصاف کجا رفت؟ببین، مدرسه کردند / جایی که در آن میکده بنیاد تواند کرد
و ملا احمد در مورد درخت مو اشعار ی دارد که عبارت است از:
راستی گویم، من ار خود مرد دهقان بودمی / هر درختی، غیر تاک،از باغ ها بدرودمی
پس به جای هر درختی تاککی بنشاندمی / نیز صد تاک دگر،بالله،بر آن افزودمی
تا نگه دارم هم از چشم بدان،پاکان تاک / نه به روز و نی به شب،یک لحظه ای نغنودمی
بهر هر تاکی یکی خم خانه می کردم بنا / وانگه از هر خم به هر جو چشمه ای بگشودمی
چون که تاکان را به کام دل به بار آوردمی / دانهء انگور آنها را به کس ننمودمی
چیدمی،انگور آن، بر دوش خود بگرفتمی / پس ره میخانه با بار گران پیمودمی
پس به دست خود همه انگورها افشردمی / کردمی در خم، سر آن را به گل اندودمی
وانگهی هر روز و،هم شب، پای خم بنشستمی / از شعف گاهی به پای خم سر خود سودمی
چون رسیدی باده،اول سجدهء حق کردمی / نی همین سجده،نمازی هم بر آن افزودمی
از نشاط و شوق آنگه دوره ای رقصیدمی / بوسه بر خم دادمی، انکه سرش بگشودمی
بعد،از آن می، یک دو کف بر خویشتن افشاندمی / خرقه و سجاده خود را به می آلودمی
پس لب خود بر لب خم با ادب بنهادمی / آنچه بودی می در آن، پیمانه سان پیمودمی
در ته ان، ای صفایی، چیزی ار ماندی به جای / حسبت" لله، تو را هم، جرعه ای بخشودمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر