۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

دریغا که خورشید تابان نشسته


میرزا محمد خان قزوینی در سال 1256 در محله دروازه قزوین بدنیا آمد.او در 12 سالگی پدرش را از دست داد و بجای او در تدوین نامه دانشوران شرکت کرد تا کمک معاش خانواده باشد.او در مدرسه معیر الملک حجره ای گرفت تا دروس طلبگی را نزد اساتیدی چون شیخ فضل الله نوری ،ادیب پیشاوری،شیخ هادی نجم آبادی و ملا محمد آملی آموخت.و زبان فرانسه را نیز در مدرسه آلیانس تهران فراگرفت.او معلم زبان عربی محمد علی فروغی و ابوالحسن فروغی شد و توسط پدر فروغی ها به روزنامه تربیت راه یافت.برای دیدن برادرش به لندن رفت و در آنجا با براوون آشنا شد و بیست سال از عمر خود را به پژوهش و تحقیق در کتابخانه کمبریج گذارد.
پس از شروع جنگ رفت و با سید حسن تقی زاده در انتشار مجله کاوه همکاری کرد و پس از بازگشت به ایران در کارهای تحقیقاتی و تصحیح متون قدیمی و نوشتن مقالات کار کرد و سرانجام در ششم خرداد 1328 در تهران از دنیا رفت و پیکر او در کنار شیخ ابوالفتوح رازی در شاه عبدالعظیم دفن گردید.دکتر لطفعلی صورتگر در رثای او سرود:
دریغا که خورشید تابان نشسته / وزآن خاک اندوه بر ایران نشسته
رها گشته تیری ز شست زمانه / که پیکان او بر دل و جان نشسته
ادیبی به خاک اندرون رخ نهفته / به بحر فنا مهر تابان نشسته
ادب بر مزارش به ماتم ستاده / بسوکش هنر زار و پژمان نشسته
هنرور به مرگش قلم بر شکسته / سخنگو دریده گریبان نشسته
فری ای گران قدر مردی که گیتی / ندیدت زمانی تن اسان نشسته
تو بر پاس آن گنج تا زنده بودی / شب وروز همچون نگهبان نشسته
جهان شد بر او از نام بلندت / تو بیمار و در کنج تهران نشسته
بخوان نوالت پی ریزه خواری /گروهی ز گبر و مسلمان نشسته
فرو برده سرها به کرنش که آنجا / گرانمایه ای بر سر خوان نشسته
یکی جشن بر پای بینم به مینو / کجا خواجه بر صدر ایوان نشسته
زبان آور نغز گفتار سعدی / خداوند کلک در افشان نشسته
ستایشگر رادی و قهرمانی / سخن آفرین خراسان نشسته
همان رودکی چنگ در بر گرفته / کنار بتی نار پستان نشسته
سخن گستر سیستان شاد و خندان / به همدوش سعد سلمان نشسته
همان دختر کعب رخ بر گشاده / کنارش مهستی غزلخوان نشسته
خوی افکنده بر عارض انسان که گویی /به برگ گلی قطره باران نشسته
تو در مجلس بزم آن نامداران / چو یکتا چراغی فروزان نشسته
گر اکنون از این روضه رخ برگرفتی / تن آسان و خرم به رضوان نشسته

هیچ نظری موجود نیست: