۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

زبی داد آن شاه بی دادگر


هنگامی که حکیم طوس در غزنین ساکن شد ، سلطان محمود غزنوی پیشنهاد کرد که شاعر گرانقدر ایران زمین تاریخ ملوک عجم را به نظم در آورد.سلطان به وزیر ش خواجه حسن میمندی دستور داد که به ازاء هر هزار بیت از اشعار فردوسی هزار مثقال طلا به او انعام بدهند ولی خود حکیم که طبع سلاطین و درباریان را می دانست گرفتن آنرا موکول به اتمام کارش نمود تا با آن پول، سدی برای طوس بسازد.
فردوسی در سرودن تاریخ قدیم ایران نهایت تلاشش رانمود ولی در لابلای اشعارش از نکات حکمت آمیز و اخلاقی و مذ هبی نیز بهره گرفت و بخاطر همین مطلب عده ای از مخالفان وحسودان به سلطان متعصب خبر دادند که او رافضی است. خواجه میمندی نیز به جای پرداخت حق وحقوق او تنها پنجاه هزار درهم برای حکیم فرستاد که فردوسی آنرا نپذیرفت و از این پیمان شکنی رنجیده خاطر شد و با سرودن اشعار زیر که در هجو سلطان و وزیرش سرود شبانه غزنین را ترک کرد:
به غزنی مرا گر چه خون شد جگر
زبی داد آن شاه بی دادگر
کز آن هیچ شد رنج سی ساله ام
شنید آسمان از زمین نا له ام
ودر مورد وزیر غزنین سرود:
ز میمندی آثار مردی مجوی
ز نام و نشانش مکن جستجوی
قلم بر سر او بزن همچو من
که گم باد نامش بهر انجمن

هیچ نظری موجود نیست: