۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

آنجا که نقش راهبر و راهزن یکی است

"در سال 1338 وقتی غزلی را در انجمن حافظ خواندم.روز بعد که به سر کار( وزارت آموزش و پرورش )رفتم،نامه ای دریافت کردم که از من خواسته شده بود به خانه ای در چهار راه مختاری مراجعه کنم."
استاد مشفق کاشانیدر ادامه  نقل می کنند: وقتی وارد آن خانه شدم پس از دو ساعت یکی از ماموران ساواک روبرویم نشست و گفت شما در انجمن حافظ فلان غزل را خوانده اید و به رژیم تاخته اید! گفتم :منظورم حکومت اینجا نبوده است و لی او نپذیرفت و تعهد گرفت که دیگر وارد مباحث سیاسی نشوم.و آن بیتی که مرا دچار دردسر کرد این بود:
ایمن به جان خویش نشستن ز ابلهی است
آنجا که نقش راهبر و راهزن یکی است
....
خاطرات مشفق کاشانی/سرگذشت یادها/ص188

هیچ نظری موجود نیست: