۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

ابکیک لا النعیم و الا نس

"محمد امین" پسر هارون الرشید ،وقتی در محاصره بغداد توسط لشکریان برادرش "مامون "گیر افتاد، بناچار با قایق از دجله فرار کرد ولی به چنگ جاسوسان طاهر افتاد و بدستور او سرش را بریدند و مدتی در باب المرید نگاه داشتند و آنگاه در پنبه پیچیدند و به خراسان نزد مامون فرستادند .
چون خبر این واقعه به زبیده مادر امین رسید فورا" قلم وکاغذ خواست و این ابیات را برای او فرستاد:
کتبت و عینی تستهل دموعها/الیک ابن عمی من جفونی و محجری
اصبت بادنی الناس منک قرابه/و من زال عن کبدی فقل تصبری
(این نامه را به تو می نویسم ای پسر عمو در حالیکه چشمانم و صورتم اشک آلود است. من عزای کسی را دارم که به تو نزدیکترین بود . دارد جگرم از هم می پاشد و صبرم کاهش می یابد)
و همسرش لبابه هم در رثای او سرود:
ابکیک لا النعیم و الا نس/ بل للمعالی و السیف و الترس
ابکی علی فارس فجعت به/ ارملنی قبل لیله العرس
(در مرگ تو می گریم نه برای خوشبختی خود و نه برای همنشینی و هم دلی با تو بلکه بخاطر بزرگواریها وشمشیر و سپر تو گریه من برای آن سوار دلیری است که مرا قبل از شب ازدواج بی سرپرست باقی گذاشت ورفت.)
.....
باستانی پاریزی/زیر این هفت آسمان/ص140

هیچ نظری موجود نیست: