۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

چشم مست تو شکیبایی هشیاران برد


در سال 1306 بین دو شاعر معروف زمان؛عارف قزوینی ومحمد حسین شهریار مسابقه ای برگزار می شود که شرایط مسابقه ا ز این قرار بود که غزلی سروده شود که یک ردیف و قافیه داشته باشد. دو داور از طرفین انتخاب شد یکی استاد سروش و دیگری استاد شیدوش که هر دو از بزرگان اهل ادب بودند و جایزه مسابقه نیز یک عبای خز تعیین گردید.اما  شهریار چنین گفت:

دوش گیسوی ترا ریخته دیدم بر دوش/خاطر آشفته ام امشب ز پریشانی دوش
عجب از رشتهء عقلی که نپیچد در پای/زان سیه سلسله گیسو که تو داری بر دوش
گردش جام ازل گر صفت نرگس تست/مگر از خواب ابد چشم بمالد مدهوش
لعل خاموش تو آرد بخروشم آری/ بلبل از غنچهء خندان نشکیبد خاموش
آب چون آتش می خواهم و دردیده کنم/باد اگر آوردم خاک ره باده فروش
گرچه درویشم و مسکین -تو در آغوش من آی/تا مرا دولت پاینده کشد در آ غوش
به شب وصل تو آفاق خبر خواهم کرد/به دف و چنگ و نی و غلغله نوشانوش
من اگر تار سر زلف تو گیرم در چنگ/ تار در ناله رود چنگ در آید به خروش
گر دلت سنگ بخوانم نزنم نیش زبان/تشنه جز سنگ نبیند به دل چشمه ء نوش
بخت اگر یار شود رخت به سوی تو کشم/ من سر گشتهء طوفان زدهء خانه بدوش
در دندان تو و غنچه ء خندان ترا/ پای تا سر همه چشمیم و سراپا همه گوش
شهریار غزلم شهره چو ماه و خورشید/گفتم این نغز غزل تا چه پسندد شیدوش

اما غزل عارف  از این قرار است:

زان سبو دوش که در میکده ساقی بر دوش/ داشت جامی زدم امشب خوشم از نئشهء دوش
از بنا گوش تو بابرگ گلم حرفی رفت/ که خود آ» حرف به گوش تو رسد گوش به گوش
می گذارم قدم ناز تو را بر سر و چشم/بار دوش سر دوشت کشم از دوش به دوش
همچو مرغ قفس از دام گرفتاری رست/ تا که زلف سیهت زد به دلم چون قره قوش
چند در پرده و بی پرده بری دل یک بار/یا که از رخ بفکن برقع و یا چهره بپوش
چشم مست تو شکیبایی هشیاران برد/این سیه مست ندانم که کی آید بر هوش
دور و نزدیک نمی ماند بجا خشک و تری/آتش دل اگر از دیده نمی گشت خموش
چاک کن پیرهن از پنجه ناخن بخراش/سینه ای را که ز جوش تو بیفتد ز خروش
گر جهان تنگ گرفته است بمن سخت مگیر/که بخود باز بود جای تو در هر آغوش
جامهء خانه بدوش نه برازد به کسی/ این متا دوخته شد بهر من خانه بدوش
دید مش غرق خرافات گذشت از من شیخ/کفر می ریخت بموی تو قسم از سر و روش
عارف از تعزیه گردانی گردون این بس/شهریار غزل او گشت و تو گشتی خز پوش
حکمیت زدو کس خواسته در این دو غزل/ او ز"شیدوش "من از حضرت عیسی سروش
چنانکه در دو بیت پایانی شعر عارف می خوانیم جایزه به شهریار تعلق می گیرد ولی او با بزرگواری و احترام آنرا به عارف تقدیم می کند.
......
خارات شهریار با دیگران/بیوک نیک اندیش/144

هیچ نظری موجود نیست: