۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

گفتا زچراغ زهد ناید انوار

پدر ملک الشعرای بهار، ملک الشعرای آستان قدس رضوی بود که در روزهای تاریخی ومراسم های مختلف در آنجا می خواند واز این راه زندگی را می گذراند.وقتی از دنیا رفت پسر هیجده ساله اش جانشین پدر شد و قصاید محکم واستواری سرود که شعرا و اندیشمندان خراسان باور نمی کردند که این اشعاراز جوان تازه رسیده ای باشد .
بنابراین در محافل مختلف مذهبی وادبی خراسان از محمد تقی جوان که جانشین پدر شده بود به اشکال گوناگون امتحان می گرفتند، از جمله روزی در یکی از این محافل ادبی از او خواستند که با کلمات "تسبیح، چراغ، نمک و چنار"رباعی بسازد تا پیران شعر سنتی باور کنند که او شاعر است و شاعر جوان نیز فورا" شعر زیر را سرود:
با خرقه وتسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار
و یا نقل می کنند که روزی بزرگان اهل ادب از او خواستند با کلمات "خروس، انگور، درفش وسنگ"شعری بگوید:
برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو صحبت مشت است و درفش
جور تو ودل قصه سنگ است وسبوست
.....
مجله دانش وفن/ش55/ص33

هیچ نظری موجود نیست: