۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

شنیدم من که عارف جانم آمد

ابو القاسم عارف قزوینی بدعوت کلنل محمد تقی خان پسیان رئیس ژاندارمری خراسان که علیه دولت مرکزی قیام کرده بود به مشهد می رود.عارف در آن شهر در باغ ملی کنسرت پر شکوهی را برگزار می کند و در یکی از شبها غزل زیر را می خواند:
سپاه عشق تو ملک وجود ویران کرد/بنای هستی عمرم بخاک یکسان کرد
چو جغد بر سر ویرانه ها ی شاه عباس/ نشست عارف و لعنت بروح خاقان کرد
عده ای می گویند ایرج میرزا که در جمع مردم حضور داشت این توهین به فتحعلی شاه جد اعلای خود را نتوانست تحمل کند و قصیده عارفنامه را سرود.ولی برخی دیگر می گویند وقتی عارف به مشهد آمد . ایرج فکر می کردبه خانه رفیق قدیمی اش خواهد آمد.لذا آماده پذیرایی او می شود ولی عارف به خانه او نمی آید و ایرج عارفنامه را که حدود 700 بیت است را می سرایدکه قسمتی از ان عبارت است از :
شنیدم من که عارف جانم آمد/ رفیق سابق تهرانم آمد
بنو کرها سپردم تا بدانند/که گر عارف رسد از در نرانند
فراوان جوجه و تیهو خریدم/دو تایی احتیاطا" سر بریدم
نشستم منتظر کز در در آید/ ز دیدارش مرا شادان نماید
برو عارف که واقع حرف مفتی/مگر بختی که روی از من نهفتی
تو می خواهی بگوئی دیر جوشی/ بمن هیزم تر می فروشی
ترقی کرد ه ای در بد ادائی/شدستی پاک مالیخولیایی
یکی گوید که این عارف خیالیست/یکی گوید که مغزش پاک خالیست
یکی اصلا" ترا دیوانه گوید/یکی هم مثل من دیوانه جوید
یقینا" بنده هم گمراه گشتم /که عارف جوی و عارف خواه گشتم
گرفتی گوشهء ژ‍اندارمری را/ بموسی برگزیدی سامری را
بیا عارف که روی کار برگشت /مرا با تو روابط تیره تر گشت
ترا گفتند تا تصنیف سازی /نه از شیشهء اماله قیف سازی
کنی با شعر بد عرض کیاست / غزل سازی و آنهم در سیاست
تو آ هوئی مکن جانا گرازی/تو شاعر نیستی تصنیف سازی
عجب اشعار زشتی ساز کردی / عجب مشت خودت را باز کردی
برادر جان خراسان است اینجا/سخن گفتن نه آسان است اینجا
خراسان مردم باهوش دارد/ خراسانی دو لب ده گوش دارد
نمایند اهل معنی ریشخندت/چو می خوانند اشعار چرندت
بداد تو رسیده ایدل ایدل/ وگرنه کار شعرت بود مشکل
تو هم قزوینی ملای رومی/ بهر صورت درا مانند مومی
بیا عارف بکن کاری که گویم/تو با من دو ستی خیر تو جویم
دو ذرعی مولوی را گنده تر کن / خودت را روضه خوانی معتبر کن
سر منبر وزیران را دعا کن /بصدق ار نیست ممکن با ریا کن
ز بس داناست آن یک در وزارت/برند اسم شریفش با طهارت
و کیلان را بگو روح الامینند/ ز عرش افتاده پا بند زمینند
مقدس زاده اند از مادر خویش/ گناه است ار کنی بر مرغشان کیش
غم ملت ز بس خوردند مردند//ورم کردند از بس غصه خوردند

هیچ نظری موجود نیست: