زمانی که داستان لافنتن فرانسوی به فارسی ترجمه شد،ایرج میرزا اولین کسی بود که آنرا به نظم در آورد. مضمون داستان چنین است:
روباهی کلاغی را که قالب پنیری بر دهان گرفته بود را بر شاخهء درختی می بیند.فورا" به زیر درخت می آید وشروع به تعریف از کلاغ می کند و ... ایرج مثنوی زیر را براساس داستان فوق سرود:
کلاغی بشاخی شده جایگیر/بمنقار بگرفته قدری پنیر
یکی روبهی بوی طعمه شنید/به پیش آمد و مدح او برگزی
دبگفتا سلام ای کلاغ قشنگ/که آئی مرا در نظر شوخ و شنگ
اگر راستی بود آوای تو/بمانند پرهای زیبای تو
در این جنگل اکنون سمندر بدی/بر این مرغها جمله سرور بدی
زتعریف روباه شد زاغ شاد/زشادی نیاورد خود را به یاد
به آواز خواندن دهان چون گشود/شکارش بیفتاد و روبه ربود
بگفتا که ای زاغ اینرا بدان/که هر کس بود چرب و شیرین زبان
خورد نعمت از دولت آن کسی/که بر گفت او گوش دارد بسی
هم اکنون بچربی نطق و بیان/ گرفتم پنیر ترا از دهان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر