۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

یکی روبهی بوی طعمه شنید

زمانی که داستان لافنتن فرانسوی به فارسی ترجمه شد،ایرج میرزا اولین کسی بود که آنرا به نظم در آورد. مضمون داستان چنین است:
روباهی کلاغی را که قالب پنیری بر دهان گرفته بود را بر شاخهء درختی می بیند.فورا" به زیر درخت می آید وشروع به تعریف از کلاغ می کند و ... ایرج مثنوی زیر را براساس داستان فوق سرود:
کلاغی بشاخی شده جایگیر/بمنقار بگرفته قدری پنیر
یکی روبهی بوی طعمه شنید/به پیش آمد و مدح او برگزی
دبگفتا سلام ای کلاغ قشنگ/که آئی مرا در نظر شوخ و شنگ
اگر راستی بود آوای تو/بمانند پرهای زیبای تو
در این جنگل اکنون سمندر بدی/بر این مرغها جمله سرور بدی
زتعریف روباه شد زاغ شاد/زشادی نیاورد خود را به یاد
به آواز خواندن دهان چون گشود/شکارش بیفتاد و روبه ربود
بگفتا که ای زاغ اینرا بدان/که هر کس بود چرب و شیرین زبان
خورد نعمت از دولت آن کسی/که بر گفت او گوش دارد بسی
هم اکنون بچربی نطق و بیان/ گرفتم پنیر ترا از دهان

هیچ نظری موجود نیست: