۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

جای بلبل مسکین در چمن کلاغ آمد

وقتی مردم جشن انلاب مشروطیت را گرفتند، به این امید که عدالت وحکومت مردمسالاری در سالهای بعد نتیجه خودرا پس از آنهمه مجاهدت و بیدارگری بدهد. ولی پس از چهار دوره از تشکیل مجلس و روی کار آمدن دولتهای متعدد مردم از حرفهای تکراری و تبعیض های سردمداران قدرت خسته شده بودند و نتیجه تلاشهایشان را بر باد رفته می دیدند. سید اشرف الدین قزوینی همانند ناظری دلسوز اوضاع را چنین تعریف می کند:
این درشکه بشکسته لایق سواری نیست
این سگ گر مفلوک تازی شکاری نیست
این خر سیاه لنگ قابل مکاری نیست
این حرف تریاکی پهلوان کاری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
مقصد وکیلان را عاقلانه سنجیدیم
مشرب وزیران را عالمانه فهمیدیم
خاک پاک ایران را عارفانه گردیدیم
هر چه را نباید دید ما یکان یکان دیدیم
این زمین بی حاصل جای آبیاری نیست
در جبین این کشتی نور رستگا ری نیست
هست مدت نه سال خلق پارلمان دارند
هم به آسمان عدل بسته ریسمان دارند
اندر این بهارستان کعبهء امان دارند
باز هر چه می بینم خلق الامان دارند
کار ملت مظلوم غیر آه و زاری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
جای بلبل مسکین در چمن کلاغ آمد
جای بادهء شیرین زهر در ایاغ آمد
بهر خوردن انگور خرس تر دماغ آمد
باغبان بیا بنگر اجنبی به باغ آمد
چشم و گوش را بگشا روز میگساری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
می رودز چشم خلق اشک خونفشان رحمی
رفت از ارومیه بر فلک فغان رحمی
نیست در خوی و سلماس طاقت و توان رحمی
رفت مملکت از دست ای برادران رحمی
گوئیا در ایران هیچ مرد کاری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
از خصومت اشخاص وز نفاق دیرینه
می شود به هر هفته پایمال کابینه
می زند از این تغییر خلق بر سر وسینه
الحذر از این بحران الامان از این کابینه
چاره بهر این ملت غیر بردباری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
گر چه ما بدام غم همچو مرغ در بندیم
بر ترقی ایران باز آرزو مندیم
بر امید استقلال محرمانه خرسندیم
دل ز غیر ببریدیم خیمه از جهان کندیم
بهر رفع این بحران سعی در مجاری نیست
در جبین این کشتی نور رستگاری نیست
.......
جاودانه سید اشرف الدین گیلانی

هیچ نظری موجود نیست: