۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

میان برگ گل شیراز دیدم

عباس کیارستمی کارگردان بزرگسینما در شماره 47 مجله شهروند امروز خاطرهء زیر را از حمیدی شیرازی نقل می کند:
سالها قبل مدتی را در لندن مهمان کاردار سفارتمان ، مرتضی کاخی بودم .روزی دوستم می خواست برای عیادت مهدی حمیدی شیرازی به بیمارستان برود، از من پرسید می آیی ؟ومن در پاسخ گفتم نه. سپس علتش را گفتم :که نصف حافظه ام رااو اشغال کرده است وبمن تعرض فرهنگی کرده است، و خلاصه من پایین ماندم و او وارد بیماستان شد و چند دقیقه بعد بنزدم آمد و با خواهش مرا به عیادت حمیدی برد او با حالتی زار و خسته در تختخواب با لوله هایی که در دهان و بینی اش بود مرا ناراحت کرد. دوستم رو به حمیدی کرد و گفت که ایشان کیارستمی فیلمساز هستند و همه شعر هایتان را حفظ هستند آیا مایلید که برایتان بخواند. من که در عمل انجام گرفته قرار گرفته بودم با پلکهای پیر مرد متوجه شدم که باید بخوانم و شروع کردم:
خسته من /رنجور من/بیمار من/بی بال وپر من/تا سحر بیدار من/همدرد مرغان سحر من/پر شکسته من/بلا کش من/به شیدایی شمر من/سوخته من/کوفته من/کشته من/اختر شمر من/.....دشمنی ها کرد با من طالع من/وای بر من/ گفتمت دیگر نبینم من باز دیدم باز دیدم/ در دو چشم دلفریبت عشق دیدم/ ناز دیدم/گونه غماز دیدم/قامت طناز دیدم/برگ گل دیدم /میان برگ گل شیراز دیدم/و آن همه پیمان که روزی سخت آمد باور من/وای بر من / وای بر من/.....
ناگهان از گوشه چشم پیر مرد قطرات اشک بود که سرازیر می شد وحالا پس از 40 سال آن ماجرای عشقی دوران جوانیش که عاشق دختری بوده و پدر دختر رضایت نمی دهدو منجر به شکست و سرخوردگی اش شده بود را در شعرش می توان احساس کرد.

هیچ نظری موجود نیست: