۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

من نه مشروطه نه جمهوری به دادم می رسد

سردار سپه پس از کودتای سوم اسفند مشغول استحکام پایه های قدرتش شد و روز وشب مشغول نقشه کشی برای دست یافتن به قدرت بیشتر بود، حتی شاه را تطمیع می کرد که استعفا بدهد .از جمله کارهایی که کرد زمزمه جمهوری خواهی بود تا بدان وسیله قانون اساسی مشروطیت را تغییر داده وپادشاهی سلسله قاجار را از میان برداردو سپس بایک بهانه دیگر که مملکت استعداد جمهوری را ندارد ریاست جمهوری را به سلطنت تبدیل نماید.
سید اشرف الین قزوینی در همان ایام غزل جمهوریت را در نسیم شمال منتشر کرد:
بهر جمهری دل بعضی وکیلان شد غمین / صحبت جمهوری افتاده است در این سرزمین
من نه مشروطه نه جمهوری به دادم می رسد / من فقط دل بسته ام بر لطف رب العالمین
ملت ما گر شود دانا شود کارش درست / آه از نادانی این ملت محنت قرین
تجربه کردند در مشروطه رندان را تمام / نطق ها کردند در مجلس برای آفرین
سنگها خوردند در مشروطه جای نقم نان / جامهای زهر نوشیدند جای انگبین
اندران مشروطه خواهی نوجوانها کشته شد / حال در جمهورخواهی دید سختی بیش ازین
این شنیدستی که در پاریس جمهوری شده / غافلی از ملت با علم و با دانش یقین
از برای ما فقیران بود مشروطه زیاد / حال در جمهور باید داشت دست آهنین
صحبت جمهور را چون علم و دانش لازم است / کی به جمهوری رسد درویش خاکستر نشین
حسرت مشروطه را بردند یک جمعی به دل / صحبت جمهور هم در خاک خواهد شد دفین
لازم آمد اتفاق و دوستی جمهور را / چون محبت گشته اندر جان جمهوری مکین
هست جمهوری اگر نافع برای مملکت / می شود فرمانروای خاک ایران عقل و دین
هر که با عقل و شریعت کرد در کاری قیام / می شود آسوده از ظلم جمیع ظالمین
هر که بی دین بود و باشد در دو عالم رو سیاه / می رسد لعنت به وب از مسلمات و مسلمین
با شجاعت هر که در راه خدا اقدام کرد / ناصر و غمخوار او شد امیر المومنین
گر بود مشروطه گر جمهور در طهران مدام / داد و فریاد اشرف الین می زند از بهر دین

هیچ نظری موجود نیست: