۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

گلدسته ها ز سنبل و سوسن گذاشتی

مرحوم جلال احمد پس از درگذشت نیما یوشیج نوشت :"پیر مرد چشم ما بود." من در رثای سید حسن حسینی می گویم:"سید،آینهء بی غبار دل ما بود."
مشفق کاشانی در ادامه مقاله شان که در سوگ مرحوم سید حسن حسینی نوشته اند ،غزل زیر را به روح  بلند او تقدیم می دارد:
رفتی و داغ بر جگر من گذاشتی / با جان به عرش بر شدی و تن گذاشتی
نی تن،که روح بودی و آزاده در جهان / کز لطف دوست ما شدی و من گذاشتی
دست از زمانه شستی و از گلخن حیات / برخاستی،چوپای به گلشن گذاشتی
کردی غروب اگر چه به ظاهر چو آفتاب / اما چراغ عاطفه روشن گذاشتی
ما را درون پرده ای از آه شعله خیز / دریایی از سرشک به دامن گذاشتی
در باغ بی خزان سخن،از بهار طبع / گلدسته ها ز سنبل و سوسن گذاشتی
در حلقهء شکار،غزالان شعر را / با هر غزل کمند به گردن گذاشتی
خود سوختی در آتش بیداد روزگار / ما را،ز درد شعله به خرمن گذاشتی
ای وای من،که بعد تو شد انجمن غریب / عرفان غریب و فضل غریب و سخن غریب
....
خاطرات مشفق کاشانی/سرگذشت یادها/ص484

هیچ نظری موجود نیست: