۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

چون عارض تو ماه نباشد روشن


فردوسی پس از پایان تحصیلاتش به مطالعه کتب مختلف می پرداخت و چون از اعمال ظالمانه حاکم طوس به رنج آمده بود به سمت غزنین برای دیدار سلطان محمود حرکت کرد.فردوسی وقتی به غزنین رسید از بزم عده ای از شعرا که در باغی گرد هم آمده بودند اطلاع یافت، ولی آنها که وضع روستایی او را مشاهده نمودند ترسیدند که مبادا این زاهد خشک ،چهره مجلس عیش آنان را بهم بزند.
لذا عنصری به دوستانش گفت از او امتحانی می گیریم اگر سربلند بیرون آمد او را قبول می کنیم و الا عذرش را می خواهیم.بنا به مطالب چهار مقاله عروضی (نظامی )عنصری به فردوسی می گوید: ما همگی شاعر هستیم و مجلس شاعران جز برای شاعر نیست بنابر این ما هر یک مصرعی می گوییم و شما مصرع چهارم آنرا بگویید.
ابتدا عنصری گفت :چون عارض تو ماه نباشد روشن
وعسجدی گفت:مانند رخت گل نبود در گلشن
فرخی سیستانی گفت: م‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژ گانت همی گذر کند از جوشن
و فردوسی بیدرنگ بیان داشت :مانند خدنگ گیو در جنگ پشن
همگی از شعر محکم او خرسند شدند و مقدمش را مبارک گفتند و عنصری او را بنزد سلطان محمود می برد و فردوسی در همان ابتدا این شعر را تقدیم می کند :
چو کودک لب از شیر مادر بشست
بگهواره محمود گوید نخست
و بنا به نقل قاضی شوشتری در همین مجلس سلطان محمود به شاعر تازه وارد می گوید:"مجلس ما را فردوس برین ساختی" و از همینجا او ملقب به فردوسی می شود.
....
حسین نوری/داستان باستان/ص69 تا 75

هیچ نظری موجود نیست: