"چند روز مانده به سال 1345 یا 46 بود که به اتفاق چند نفر از دوستان از جمله خسرو شاهانی (طنز پرداز) ،حسین الهامی(سردبیر مجله سیاه وسپید) و نصرت اله نوحیان به دعوت معاونت فرهنگ عشایری با اتوبوس به سوی شیراز حرکت کردیم."
استاد مشفق کاشانی در ادامه خاطره خو د بیان می کنند: نزدیکی های شیراز،احساس کردم عطر مزار سعدی و حافظ تمام وجودم را پر کرده است. غزل زیر را که به ذهنم خطور کرده بود را برای دوستان خواندم :
باز کن دیدهء دل،باز ،که شیراز اینجاست / دری از روضهء رضوان شده گر باز اینجاست
آنکه زد راه دل ما،به سرا پردهء شوق / نقش پرداز هنر،پردگی راز اینجاست
پی افسون،هنری دختر افسونگر شعر / رخ بر افروخته،بیرون شده با ناز اینجاست
نطفهء شعر دری گر به خراسان بستند / پارسی را،غزل ناب،سرآغاز اینجاست
شور در گنبد افلاک در افکنده سخن / که در این پرده،ز هر نغمه،سخن،ساز اینجاست
بر سر تربت حافظ گذر و همت خواه / که زیارتگه رندان نظر باز اینجاست
در میخانهء خود باز کن ای حافظ راز / عافیت گاه سه مدهوش هم آواز اینجاست
اگر الهامی و مشفق گله ها از تو کنند / بهر دل جویی شان نوح غزل ساز اینجاست
پیش حافظ،چه زند مرد سخن،ساز سخن / چه کند صعوهء سر گشته،که شهباز اینجاست
اشک و می معجزهء خلقت مدهوشان است / گریه کن،گریه،که میخانهء اعجاز اینجاست
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / نغمه ای ،در همهء عمر،که آواز اینجاست
استاد مشفق کاشانی در ادامه خاطره خو د بیان می کنند: نزدیکی های شیراز،احساس کردم عطر مزار سعدی و حافظ تمام وجودم را پر کرده است. غزل زیر را که به ذهنم خطور کرده بود را برای دوستان خواندم :
باز کن دیدهء دل،باز ،که شیراز اینجاست / دری از روضهء رضوان شده گر باز اینجاست
آنکه زد راه دل ما،به سرا پردهء شوق / نقش پرداز هنر،پردگی راز اینجاست
پی افسون،هنری دختر افسونگر شعر / رخ بر افروخته،بیرون شده با ناز اینجاست
نطفهء شعر دری گر به خراسان بستند / پارسی را،غزل ناب،سرآغاز اینجاست
شور در گنبد افلاک در افکنده سخن / که در این پرده،ز هر نغمه،سخن،ساز اینجاست
بر سر تربت حافظ گذر و همت خواه / که زیارتگه رندان نظر باز اینجاست
در میخانهء خود باز کن ای حافظ راز / عافیت گاه سه مدهوش هم آواز اینجاست
اگر الهامی و مشفق گله ها از تو کنند / بهر دل جویی شان نوح غزل ساز اینجاست
پیش حافظ،چه زند مرد سخن،ساز سخن / چه کند صعوهء سر گشته،که شهباز اینجاست
اشک و می معجزهء خلقت مدهوشان است / گریه کن،گریه،که میخانهء اعجاز اینجاست
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر / نغمه ای ،در همهء عمر،که آواز اینجاست
آشیان گیر در این دلکده چون مشفق و نوح / که به الهام تو،اندیشهء پرواز اینجاست
.....
خاطرات مشفق کاشانی/سرگذشت یادها/ص184
.....
خاطرات مشفق کاشانی/سرگذشت یادها/ص184
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر