۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

خود را شکسته هر که دل ما شکسته است

چهارشنبه شب ها، دفتر مجله توفیق انجمن ادبی می شد وبزرگان ادبی آن روزگار شرکت می کردند.روزی یکی از شعرای معروف به نام عباس فرات که افسر ارتش بود به مزاح می گوید: آقای فرات شنیده ام بعضی از عرب ها بر لب فرات تغوط می کنند و فرات هم فورا"با اشاره به همان فرد می گوید:بله صحیح است همین حالا هم در کنار فرات تغوط کرده اند.
مرحوم نواب صفا در خصوص همکاری اش با مجله توفیق در ادامه می گوید: در یکی از شب ها غزلی ازصائب طرح گردید تا از بیت مطروحه زیر استقبال شود:
پیوسته است سلسلهء موجها بهم
خود را شکسته هر که دل ما شکسته است
دو نفر ازشاعران حاضر بصورت زیبایی استقبال کردند، یکی صابر همدانی بود که خانه کوچکی در نزدیکی روزنامه توفیق داشت وسه بیت از غزلش چنین بود:
چشمت دلم بغمزه وایما شکسته است / ترکست و مست کرده و مینا شکسته است
اکنون گلی بچین بغنیمت که شاخ عمر / دیدی که تا نیامده فردا شکسته است
تنها نه کاسهء سر ما کوزه می شود / این کاسه کوزه بر سر دنیا شکسته است
و اما شاعر دیگر رنجی بود که صنعتگر و تحصیلات چندانی نداشت و صبغهء مذهبی داشت و در ضلع شرقی میدان قزوین تعمیرگاه لوازم ماشین و قفل و کلید داشت وغزل استقبال کرده اش عبارت بود از :
ما را دل از کشا کش دنیا شکسته است / این کشتی از تلاطم دریا شکسته است
هر چیز بشکند ز بها اوفتد ولی / دل را بها و قدر بود تا شکسته است
یک دل بسینه دارم و یک شهر دلستان / بازار من ز گرمی سودا شکسته است

هیچ نظری موجود نیست: