یکی از علما و بزرگان در زمانهای قدیم" سیف الدین با خزری" است که از او حکایتهای زیادی نقل می کنند ازجمله آورده اند وقتی مغولان به بخارا آمدند وشیخ را در هنگام نماز دستگیر کردند و به اسارت می بردند مردم گریه و زاری سر داده بودند الا خود شیخ که با خوشحالی این شعر را می خواند :
بی خویش و تبار بی قرینم کردی
با فاقه و فقر همنشینم کردی
این مرتبه مقربان در تست
یا رب به چه خدمت این چنینم کردی
بی خویش و تبار بی قرینم کردی
با فاقه و فقر همنشینم کردی
این مرتبه مقربان در تست
یا رب به چه خدمت این چنینم کردی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر