۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

زیب النساء که در اشعارش" مخفی"تخلص می کرد. در ابتدای جوانی به مقتضای این دوران، عاشق یکی از وزرای حکومت بنام" عاقل خان"شد. وزیر نیز عاشق سینه چاک دختر پادشاه شد ومدتی نیز بین آندو پیامهای عاشقانه رد وبدل می شد.
عد ه ای از مخالفان ومنتقدان وزیر که مترصد بهانه ای بودند فرصت را مغتنم شمرده و قضیه را به اطلاع شاه رساندند. اورنگ زیب (عالمگیر)ابتدا خواست هردو را مجازات سنگینی کند ولی چون یک طرف قضیه دخترش بود تصمیم گرفت ابتدا مدرک وسندی بیابد.
پادشاه که هفت وزیر داشت و هر یک به نوبت یک شب را در کاخ سلطنتی می ماندند تا امور مملکتی را رسیدگی کنند. بهترین وقت بود تا روزی که عاقل خان وزیر کشیک است رابطهء او با دخترش را جاسوسان کشف کرده وبه اطلاع او برسانند.
عاقل خان که مردی حکیم و دوراندیش بود قضیه را فهمید و در نوبت کشیکش خود را به بیماری زد و کس دیگری فرستاد . شاعرهء عاشق آن شب هر چه منتظر ماند خبری از دلدارش نشد، بنابر این فردا صبح نامه ای با این عبارت برای محبوب اش فرستاد:"شنیدم ترک منزل کرد عاقل خان به نادانی" و وزیر با کیاست در پاسخ او نوشت:"چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی"
و این مصرع دوم از آنروز یکی از ضرب المثلهای مشهور زبان ما شده است

هیچ نظری موجود نیست: