۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

قلبم به حدیثی که شنیدی مشکن


بعد از پایان جنگ جهانی اول نخست وزیر کشورمان وثوق الدوله بود.او دوستی دیرینی با ملک الشعرای بهار داشت . روزی عده ای از سخن چینان، وثوق الدوله را علیه بهار تحریک کردند که او به جمع مخالفان تو پیوسته است.بهار رباعی برای رییس الوزرا فرستاد و خدمات خود را در حمایت از او برشمرد:
قلبم به حدیثی که شنیدی مشکن
عهدم به خطایی که ندیدی مشکن
تیغی که بدو فتح نمودی مفروش
جامی که بدو باده کشیدی مشکن
رییس دولت که مردی ار اهل فرهنگ وادب بود درپاسخ او شعری برای بهار فرستاد و بی نیازی خود را از دوستی و حمایت او بیان کرد:
ای تیغ خمیده من تو را بفروشم
وای جام زدوده در شکستت کوشم
در وقت جدال تیغ دیگر گیرم
هنگام نشاط جام دیگر نوشم
وقتی رباعی فوق به دست بهار رسید با عصبانیت زیاد رباعی دیگری برای وثوق الدوله فرستاد وسقوط او را پیش بینی نمود:
ای خواجه عمید گاه غرق تو رسد
هنگام خمود رعد و برق تو رسد
جامی که شکسته ای به پای تو خلد
تیغی که فکنده ای به فرق تو رسد

هیچ نظری موجود نیست: